نقابِ اصلاحات

محمد نجفی


1 . به نظر می رسد دوران جدیدی در روند اصلاحات ایران آغاز شده است؛ روندی که کمابیش به پایان آن رسیده ایم و چیزی حدود 6 سال پیش خود را در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری متبلور ساخت. انتخاباتی که پس از آن دو مفهوم محافظه کار و اصلاح طلب وارد ادبیات سیاسی ایران زمین شد؛ اگر چه تا مدت ها رسانه ی ملی و مطبوعه های محافظه کار منکر وجود اصلاح طلبان و اصلاح طلبی شدند. اما عاقبتِ ناگزیرِ هر جریان حاکم، چیزی جز پذیرشِ حتا صوریِ مفاهیم جریان های مقاوم یا مخالف نیست. به این معنا که حاکمان برای حفظ موقعیت خویش، هرچند با قلب ماهیت خواست مخالفانِ شان، ادبیات آن ها را به کار می گیرند و سعی در جذب و حذف آن ها می کنند تا شاید به فضایی یک دست و موجوداتی سر به زیر دست یازند و روزها و سال های بعد را در آرامش گورستانیِ شان سر کنند.

2 . در انتخابات اخیر ایران، آن هایی که در این 6 سال سنگ اصلاح طلبی را به سینه می زدند، واپس رانده شدند و آن ها که در محافظه کاری شهره ی عام و خاص بودند، کوشیدند بیرق اصلاحات را در دست بگیرند. مجلس را که گرفته اند، حالا فقط مانده اصلاحات که گویا کم کم دارند زیر بیرق آن نیز سینه می زنند. اصلاح طلبان سابق هم که قرار است به محاق بروند و این ها همگی شیوه ای برای حفظ وضعیت موجودند؛ حتی به قیمت تن دادن به گفتمان مخالفان.

3 . دو خط موازی هرگز به یکدیگر نمی رسند، چونان کنش نقادانه ای که پایانی را بر آن فرض نیست. اصلا هرقدر هم به عقب بازگردیم، باز می توان مواجهه ی نقادانه با جهان پیرامونی را به نظاره نشست که همواره هم نقشی چشم گیر در زندگی آدمیان داشته است.

نقد اما نه به معنای مدرن آن یا حتا تفکیک سره از ناسره، بل به پرسش کشیدن گفتمان حاکم و تن ندادن به چارچوب های تاکنون موجود است؛ بنابراین برای چنین مواجهه ای/ مقاومتی در برابر وضعیت موجود نه می توان نقطه ی آغازی را در نظر آورد و نه پایانی را.

در این جا حتا نمی توان مفهوم سیر خطی تاریخ را به میان کشید. پس تاریخ را شاید بتوان گونه ای تغییرات دائمی مؤلفه های گوناگون عرصه ی فرهنگ و اجتماع به حساب آورد که چندان هم توان تبیین مطلق آن ممکن به نظر نمی آید. در این میان تنها می توان به گزینش و چینش برخی از مؤلفه های موجود ـ تا بدان حد که امکان پذیر باشد ـ بسنده کرد و آن گاه به مدد آن ها، جسارت به خرج داد و به تاریخ امروز و دیروز پرداخت.

4. سرراستی (Straight ) یک داستان را اگر به معنای نگرش ساده انگارانه به پیرامون خویش و جهان زیست آدمیان بگیریم، احتمالا به خطا رفته ایم. فریب سرراستی داستان را نباید خورد؛ چرا که در تمامی داستان ها همواره هر امری با امور مقابل خویش در موقعیتی جانشین قرار می گیرند. حذف یک امر نه به معنای معدوم شدن آن بل به این معناست که دیر یا زود همان امر هرچند با چهره ای دیگرگون یا نقابی جدید بازخواهدگشت.

 

 نشریه ی کوبه - شماره‌ی ۲