گفت و گو با دکتر مرتضی قاسم پور


گفت و گو یک شیوه خاصِ بودنِ انسان در جهان است

 

  

آقاى دکتر مرتضى قاسم‌پور، مدرس رشته فلسفه در دانشگاه کلن، در گفت و گویى با رادیو  دویـچه ولـه نظرات خود را درباره ی ”جامعه بین المللى فلسفه‌ى میان‌فرهنگى“ و درباره ”فرهنگ گفتگو“ بیان کرده است که بخش هایى از آن در این جا آورده مى شود.

دکترقاسم پور در زمینه هاى مختلف فلسفه، از جمله سنت فلسفه آلمانى، زیبایى شناسى، فلسفه عملى و هرمنوتیک به پژوهش و تدریس اشتغال دارد و از بنیانگذاران و نظریه پردازان جامعه فلسفه میان فرهنگى در آلمان است.

وی نخستین سخنران در سلسله نشست های ”نگرش فلسفی در دانش های گوناگون معاصر“ بود که در روز چهارشنبه 15 مهر 83 با موضوع ”فلسفه هنر“ در تالار فردوسی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی به ایراد سخنرانی پرداخت.


دکتر قاسم پور درپاسخ به سؤال درباره ی این جامعه فلسفى و اهداف آن مى گوید: ”ج
امعه فلسفه ی میان فرهنگى در سال ۱۹۹۱ میلادى پایه گذارى شده و هدف آن پرداختن به معضـلات مختلف فلسـفى با توجـه به دیدگـاه هاى فکرى ـ فرهنـگى متفاوت است. متفکـرین متعددى از فرهنگ هاى مختلف در این جامعه حضور دارند که از طریق تلاش هاى فلسفى و همفکرى با یکدیگر به تأمل درباره مسائل فلسفى و بخصوص درباره سؤالاتى که امروزه اندیشه فلسفى با آن ها مواجه است، مى پردازند. پیدا کردن شیوه هاى نگرشى متناسب با مقتضیات زندگى امروز از انگیزه هاى مهم این جریان فلسفى محسوب مى شود.“

جامعه فلسفه میان فرهنگى چه جایگاهى در جامعه آلمان دارد و نقش بین المللى آن چگونه است؟

این جامعه در آلمان پایه گذارى شده و مرکز اصلى آن نیز در آلمان است ولى شاخه هاى دیگرى نیز در کشورهاى دیگر دارد. متفکرین زیادى از اقصى نقاط جهان در این جامعه حضور داشته و به فعالیت علمى مشغولند. این جامعه نه تنها در آلمان بلکه در سطح بین المللى طى سال ها فعالیت فلسفى از جمله برگزارى کنگره هاى مهم بین المللى در کشورهاى مختلف و انتشارات گسترده ی خود به نهادى فرهنگى با اعتبار علمى تثبیت شده بدل گردیده است. این امر را مى توان در استقبال فزاینده اى که از طریق اندیشمندان و محافل علمى به این جامعه صورت مى گیرد، مشاهده کرد.           

اعلت این استقبال را در چه مى بینید؟

فکر مى کنم یکى از دلایل مهم این استقبال را باید در اجتناب ناپذیرى چنین طرز تفکرى در جهان کنونى دید. فلسفه میان فرهنگى پاسخى ست فکرى به ضرورت هاى زندگى امروز انسان ها در جهانى که بیش از هر دوره تاریخى دیگرى از تفاوت ها و تعارضات ناشى از آن ها تشکیل شده. مداقه ی مبنایى درباره شیوه هاى مناسب براى ارتباط صلح آمیز و عارى از خشونت انسان ها و جهان نگرى هاى متفاوت، یکى از مهمترین اهداف تفکر میان فرهنگى است. تفکرى که امروزه به تعبیرى تبدیل به سرنوشت ما شده است. جهان نگرى هاى اقلیم گرایانه و فرهنگ محورانه امروز کمتر از هر زمان دیگرى مى توانند نیاز هاى مادى و معنوى جهان کنونى را برآورد کنند.

دکتر قاسم پور، شما در سخنرانى تان در آخرین کنگره جامعه بین المللى فلسفه ی میان فرهنگى که اخیراً در دانشگاه کلن برگزار شد و با استقبال زیادى مواجه گردید از جمله به این نکته اشاره کردید که تفکر میان فرهنگى، تفکرى گفت و گویى است. تفکر گفت و گویى به چه معناست؟

همان طور که قبلاً اشاره شد فلسفه ی میان فرهنگى درباره ی توسعه ی یک اندیشه ی متناسب با وضعیت تاریخى امروز زندگى انسان ها که خصلت مهم آن کثرت و ناهمگونى است، فکر مى کند. در افق چنین تعمقى، تئورى گفت وگو از این دیدگاه فلسفى، داراى اهمیتى پایه اى است. منظور از گفت و گو تنها معنى متداول این کلمه به عنوان یک رفتار موضعى و محدود به ارتباطات زبانى ـ بیانى نیست، بلکه امرى فوق العاده پایه اى تر و فراگیرتر مورد نظر است. به همین دلیل رساتر خواهد بود که به جاى گفت و گو از فرهنگ گفت و گویى صحبت کرد. چرا که فرهنگ گفت و گویى تنها مربوط به عرصه ی تبادلات زبانى نمى شود بلکه مجموعه ی عرصه هاى فعالیتى انسان را در بر مى گیرد. گفت و گو به این معنا یک شیوه خاص بودن انسان در جهان است، یک طرز نگرش ممتاز و منحصر به فرد انسان به جهان که از ویژگى هاى معینى برخوردار است. به عنوان مثال در یک شیوه ی نگرش گفت و گویى ”دیگرى“ و دگربودگى دیگرى به شیوه اى متفاوت از یک نگرش غیر گفت و گویى، استنباط مى شود. برخلاف یک دیدگاه غیرگفت و گویى که ارتباطى نامتقارن و هرم وار میان ”خود“ و ”دیگرى“ ایجاد مى کند و از کیفیتى تسلط زا و خشونت آمیز برخوردار است، فرهنگ گفت و گویى نگرشى است که ارتباط تک گونه و عمودى میان انسان و جهان طبیعى و اجتماعى او را از میان برداشته و پیوندى متقارن را جایگزین آن مى کند.

دیگرى“ در چنین دیدگاهى، اعتبارى تقلیل ناپذیر دارد که مشروعیت آن از معیارهاى خود ویژه ی آن استنتاج مى شود. از یک نظرگاه شناخت شناسانه این به آن معنى است که فرهنگ گفت و گویى نتیجه ی شناخت محدودیت اعتبار دیدگاه خود و بنا براین اجتناب از نهایى کردن آن است. فرزانگى انسان دوستانه ی یک فرهنگ گفت و گویى، ریشه در این آگاهى نسبت به کرانمندى تعابیر خود از جهان دارد که مبناى نظرى احترام به دیگرى را به وجود مى آورد. چرا که احترام به دیگرى در مفهوم فلسفى خود چیز دیگرى نیست غیر از آگاهى از محدودیت اعتبار نظرگاه هاى خود که باعث مى شود دیگرى در دگربودگى و در اعتبار نسبى افق نگرشى اش جدى گرفته شده و به رسمیت شناخته شود. باید یادآورى کرد که یک فرهنگ گفت و گویى که در آن به رسمیت شناختن دیگرى در نتیجه ی وجود یک ارتباط متقارن و هم سنگ، امرى پایه اى است، بر لزوم وجود چنین تقارنى نه تنها بر عرصه هاى تبادلات ذهنى ـ معنوى، بلکه بر حوزه هاى روابط عینى و مادى انسان ها تأکید مى کند. فرهنگ گفت و گو به همین دلیل همواره یک فرهنگ عدالت خواهانه است که ضرورت وجود روابط متقارن و عادلانه اقتصادى، اجتماعى و سیاسى را به عنوان بعد جدایى ناپذیر خود مدنظر قرار مى دهد.

گفت و گو به این معناى خاص بنابراین نه یک فرآیند صرفاً زبانى ـ بیانى است و نه یک متد تاکتیکى براى دست یابى یه یک هدف از پیش تعیین شده، بلکه همان طور که اشاره شد یک شیوه ی بودن انسان در جهان است که مجموعه ی ارتباطات انسان را با جهان در بر گرفته و از کیفیتى ممتاز برخوردار مى کند. صلح دوستى، عدالت خواهى، انسان دوستى و جهان گرایى ابعاد تفکیک ناپذیر چنین فرهنگى هستند.

یکى از تکالیف مهم فلسفى استوار کردن این فرهنگ گفت و گویى بر پایه هاى نظرى و توجیح شناخت شناسانه و حقیقت شناسانه آن با تکیه به سنت هاى فکرى ـ فرهنگى اروپایى و غیر اروپایى است.

امروز ما اغلب شاهد وجود عدم تقارن در ارتباطات اجتماعى و فرهنگى هستیم. آیا این امکان وجود دارد که بتوان فرهنگ گفت و گویى را جایگزین فرهنگ خشونت آمیز فعلى کرد؟

 خشونت به طور کلى چه در اشکال فردى و چه در مقیاس اجتماعى، نهایتاً نتیجه ی فقدان یک فرهنگ گفت و گویى است. بنابراین به نظر مى رسد که براى خشونت زدایى راه دیگرى غیر از توسعه یک فرهنگ گفت و گویى وجود نداشته باشد. این نه فقط به معناى کوشش هاى فردى ـ ذهنى براى دفع نظرى ایده هاى غیر گفت و گویى، بلکه به معناى تلاش براى تصحیح ساختارهایى است که منجر به تولید فقر و بى عدالتى اجتماعى شده و انسان ها را به طور عینى در وضعیتى نابرابر قرار مى دهند و امکان یک ارتباط گفت و گویى و احترام آمیز را از آن ها سلب مى کنند.

فرهنگ گفت و گویى به این تعبیر تکلیفى است که تحقق آن مشروط به وجود عوامل متعددى است که عرصه هاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و غیره را نیز در برمى گیرند. فلسفه نیز مى تواند به شیوه ی خود براى توسعه چنین فرهنگى که وجود آن امروزه به امرى حیاتى در مقیاس جهانى بدل شده است تلاش کند.     
                                    
                        
گفت و گو: شیرین جزایرى

 
قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۲، سه شنبه ۳ آذر ۸۳