منطقِ ذِن(1)

 

امیرحسین عُرفی ـ ورودی 81

 

با دست خالی می روم، بیل را در دستم بنگر.

پیاده می روم اما سواره بر پشت گاو می روم.

از پل می گذرم بنگر که پل می رود نه آب.

»جن یه« (2)

  

بی هیچ گمان اصل اصیل هرگونه تفکر منطقی و منطق هرگونه تفکری، اصل پرهیزمدارِ امتناع تناقض است چه این صرفِ یک امتناع عقلی دانسته شود و چه نیز یک امتناع وجودی شمرده بیاید، خواه تنها ضرورت ذهنی ما باشد و خواه فی الصل ضرورت عینی وجود؛ در این هر دو حال اصل ضرورت هم چنان برجاست. بر این اصل در این گزاره ی این همان منطقی که الف الف است همواره حمل محمول الف بر موضوع الف باالضروره صادق است که نفی آن آشکارانه به تناقض انجامد اگر گوییم که الف غیر الف است یعنی که سلب نفس کرده ایم شیء را و سلب نفس از شیء محال است و محال. باری اصل امتناع تناقض از بدیهیات است و کم تر کس در بداهت آن شک روا بدارد چه در این صورت مجال حرف و انکار نیز نمی ماند. با این حال تمام منطق ذن یا تمام بی منطقی ذن در این است که آن گزاره: الف الف است تنها و تنها آن زمان به نحو حقیقی فهمیده خواهد شد که دیگر الف الف نباشد، به بیانی فهم حقیقی شیئیتِ شیء در گروی فهم لاشیئیت آن است نه فهم لاشیئیت اش که هم نافهمی لاشیـئیت آن؛ چه دیگـر در این جا فهم و نافـهمی، شیء و لاشیء با یکـدیگر متناقض نیستند بلکه در وحدت یگانه گشته اند پس آن گاه همه چیز (تهی) است. از نگرگاه استادان ذن این ضرورتی نیست که الف همواره الف باشد بل اگر خشنودی ما در این است که الف را الف ندانیم پس الف الف نیست، تا آن گاه که ما بنده ی ضرورت نام گذاری و منطق باشیم در بند آن گرفتار مانده ایم و در این گران رنجِ خویش غرقه ایم دست و پا زنان. آن چه راه رسیدن به حقیقت مطلق ـ تهی ـ استاین است که باری به یک باره خود را از هرگونه قید و شرط آزاد و رها سازیم،که جز از این آزادی هرگز به نیروانا نخواهیم رسید.

موندوهای(3) ذن سراسر مالامال از این تناقضات است. استاد ذن سالک را به جستن چیزی برمی انگیزد خارج از راه عقل و حواس. این چیز چیست؟ بایسته گفت هم هیچ و هم همه چیز، هم نفی است و هم اثبات. سکوت و خاموشی در ذن سخن اول و آخر است. حقیقت مطلق به بیان واژگان و تصورات ما بسته نیست که در زبان نیز نمی گنجد. واژگان تنها واژگان اند و بس، تهی ورای این همه است.

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم

از این رو ذن سخت از سخن گفتن پرهیزنده است. شناسایی مطلق همان حقیقت مطلق است. چنینیِ شیء را ـ شیء آن گونه که هست ـ هرگز نمی توان با سخن و تعقل و استدلال شناخت. چنینی تهی است، عاری از هر گونه اندیشیدنی و ذن هنرِ شهودِ چیزهاست به چنینیِ شان و شناسایی چنینی شناسایی بی تمییزی ست، تمییز شناسنده از چنینی مورد شناخت.                                                             

دانش مطلق در گرو ندانستگی ست چه چنینی چیزی ست نااندیشیدنی و بی نام و توصیف ناپذیر، باری چنینی تُهیّت است و تُهیّت چنینی. با این همه ذن چیست، چه کس تواند دانست که چیست که فهم آن بی فهمی است. هر که آن را می فهمد نمی فهمد و هر که آن را نمی فهمد می فهمد؛ فهم و نافهمی نیز خود یکی ست. در موندویی چنین آمده است:

سالک: ذن چیست؟

استاد: نمی فهمم.

سالک: ذن چیست؟

استاد:از باد بیزن ابریشمی نسیم خنکی می وزد.

سالک: ذن چیست؟

استاد: ذن.

سالک: ذن چیست؟

استاد: نه ذن.

■ ■ ■

 

1. Zen به چینی chan : مکتب تکامل یافته ی آیین مهایانه ی بودا در چین

2. Jenye شاعر چینی قرن 5 م

3. Mondo :گفت و گوی کوتاه میان سالک و استاد در ذن

 

 قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۳، دوشنبه ۹ آذر ۸۳