گفت و گو با دکتر روح الله عالمی، مدیر گروه فلسفه دانشگاه تهران ـ بخش پایانی






گروهمان سیاسی نیست


گفت و گو از: محمد نجفی، احسان مصحفی، وحید جعفرزاده

 


ا.م: آقای دکتر، متأسفانه یک بحث شایعی میان دانشجویان هست که معتقدند گروه یک جور خمودگی و یأس و ناامیدی را به بچه ها القا می کند. یعنی هرچند تعداد زیادی از بچه ها به فلسفه علاقه مندند و با علاقه ی خاصی هم این جا آمده اند اما مدت زمان زیادی نمی گذرد که می بینیم ناامید و مأیوس شده اند. چه کلاس هایی که وجود دارد، چه برنامه ی گروه و چه برنامه های جانبی که اصلاً وجود ندارد. آیا گروه فلسفه در این زمینه وظیفه و مسئولیتی دارد یا تنها وظیفه ی گروه برگزاری کلاس هاست. شما درباره ی برنامه های جانبی اعم از همایش، سخنرانی و... که برخی از گروه های فلسفه برگزار می کنند و ما شاهد آن نیستیم چه می گویید؟

به لحاظ قانونی وظیفه ی این گروه و هیچ گروه دیگری نیست که فراتر از مسایل آموزشی خودش کاری کند. دانشگاه واحد فوق برنامه، معاونت دانشجویی و تشکل های مختلف دارد تا خواسته های مختلف علمی و سیاسی دانشجویان را پوشش دهند. در هیچ گروهی این وظیفه در نظر گرفته نشده و هیچ گروهی هم این کار را نمی کند.

م.ن: اما مسأله بیشتر از آن که وظیفه ی قانونی باشد این است که گروه آموزشی بهترین نهادی است که می تواند متولی برنامه هایی باشد که در حوزه ی تحصیلی دانشجویان آن گروه برگزار می شود. یعنی خیلی فرق می کند که یک تشکل دانشجویی برنامه ای تخصصی برگزار کند تا خود گروه.

بله، این درست است. انصافاً در دوره ای که من آمدم تقریباً در این زمینه هیچ کاری انجام نشده است.  خود من هم به آن اذعان دارم. قبل از من هم شد ولی کم شد. برای آینده هم من با دوستان صحبت کردم که خیلی برنامه ی مشخصی در ذهن مان نیست. فقط یک چیز برای ما با توجه به مجموعه ی امکانات ایجاد شده و آن این است که من با آقایان مطرح کردم که ما بتوانیم از ساعات موظف بعضی از اساتید به صورت غیر کلاس استفاده کنیم. یعنی آقای دکتر فلان موظف شان ده ساعت است. می گوییم ما برای شما ده ساعت درس می گذاریم. شما به غیر از این هم موظف اید 30 ساعت دیگر هم در دانشکده باشید. ما نمی خواهیم؛ ولی 4 ساعت به ما وقت بدهید که 2 ساعت آن برای گفت و گو با دانشجویان و 2 ساعت هم برای بحث در مثلاً  تالار کمال باشد. اجمالاً آن ها پذیرفته اند. این مقدار را شاید ترم بعد بتوانیم اعمال کنیم. به غیر از این را باید خود دانشجویان جلو بیایند. من به بعضی از دوستان عرض کردم. یک بار به خود آقای نجفی هم گفتم که شما هم بیایید به میدان و برنامه های گردهم آیی بگذارید. چون وقتی من با استاد صحبت می کنم به عنوان مدیر گروه است. او هم مرا به عنوان یک امر موظف می بیند. شما که صحبت کنید با شما راحت تر حرف می زند و قبول می کند که یک جلسه بیاید صحبت کند. ما حاضریم. اگر شما فعال باشید ما هم خودمان را یک مقدار فعال می کنیم تا برنامه ها و مباحثات علمی بگذاریم. من این را به شما بگویم که از گروه به تنهایی بر نمی آید. ما نمی توانیم اما اگر با شما بنشینیم و بحث کنیم چه در مسایل سیاسی، چه در مسایل علمی و... سیاست هم که می گویم نه سیاست روز...

م.ن: اندیشه ی سیاسی...

بله، فلسفه ی سیاسی. این را اگر حاضر بودید من هم حاضرم بنشینیم و وقت بگذاریم و برنامه ریزی کنیم. از طرفی دانشگاه تهران با این که ظاهرش این است که دانشگاه مادر و بزرگ ترین دانشگاه است اما بی امکانات ترین دانشگاه کشور است. دانشگاه علامه حتا از نظر جذب استاد یک ماهه جذب می کند. ما این جا یک استادی را هم بپسندیم 6 سال باید بدویم که این مدارک را بده، فلانی ارزیابی کند، این یکی تأیید کند و... هزار خوان دارد.

اما یک مقدار هم ذات فلسفه است دیگر. ذات فلسفه یک خوبی دارد، یک بدی. دانشجو وقتی در گروه جغرافی وارد می شود یک چیز هایی می خواند و تمام می شود. اما دانشجوی فلسفه وقتی یک چیزهایی را می خواند تازه شروع می شود. یعنی ذهن اش تازه شروع می کند به تکاپو و سؤال کردن و سؤال دار شدن. این است که انتظار دانشجویان فلسفه همواره بیشتر از جاهای دیگر است. انصافاً هم همین است. شاید بعد از ما جامعه شناسی باشد، تاریخ باشد و...

م.ن: در مورد کلاس ها چه طور؟ به نظر می رسد در کلاس ها اتفاق خاصی نمی افتد و ما آن قدر که باید نمی توانیم از کلاس ها استفاده کنیم.

از نظر من با توجه به شناختی که دارم نباید این طور باشد. هر استادی روش خاص خودش را دارد. این که شما می گویید ما در کلاس آن قدر که باید استفاده کنیم استفاده نمی کنیم درست نیست. انتظارات شما، انتظارات درستی نیست. همان طور که استاد باید یک طرح درس داشته باشد شما هم قبل از شروع کلاس ها و اولین جلسه دایره ی انتظاراتی را برای خودتان مشخص کنید. ببینید آن انتظار چیست.  شاید اصلاً نباید آن انتظار در آن درس برآورده شود. ضمن این که استادهای ما هم مختلفند.

و.ج: اما مسأله این است که من وقتی یک کتاب راجع به یک فیلسوف می خوانم احساس می کنم بهتر از کلاس از آن بهره می برم.

شاید شما می پنـدارید که چنـین است و حتا شاید دوره ی لیسـانس برای این جور

قضاوت ها خیلی خیلی زود باشد. بله، شما یک کتاب از افلاطون می خوانید، یک کتاب از نیچه و یک کتاب از ویتگنشتاین. ممکن است که با خواندن هر کتاب تصوراتی برای شما ایجاد شود اما آن کسانی که نشسته اند و برنامه ریزی درسی کرده اند متوجه این مسایل بوده اند. یک روالی هست که شما باید با طی آن روال آرام آرام برسید به آن جایی که التهاب درونی خودتان را بروز دهید.

م.ن: دکتر لگنهاوزن حرف جالبی می گفت که تو برای آن که بتوانی خوب فلسفه بخوانی اول باید یاد بگیری کلاس ها را دور بزنی، اما حواست هم باشد که این کلاس ها لازم است و تو نمی توانی همین جور فلسفه بخوانی. این چارچوب لازم است. یعنی فقط نباید به این کلاس ها اکتفا کرد.  حالا همین جاست که ما به این اساتید نیازمندیم تا هم در چارچوب کلاس ها ما را پیش ببرند و هم در خارج از کلاس ها بتوان از کمک آن ها استفاده کرد. این لازمه اش آن است که استاد در گروه حضور داشته باشد نه این که هرگز وقتی نداشته باشد و نتوان با وی به گفت و گو نشست.

این مطلب درست است. من خودم هم اعتقادم این است و اگر غیر از این باشد تعجب می کنم. این گروه و هر گروه دیگر باید چارچوبی را بدهد و راه را مشخص کند و دانشجو را به آن سمت سوق دهد. حالا اگر دانشجو بتواند در آن راه خودش هم کاری بکند که چه بهتر. من ذاتاً در کار واقع گرا هستم. استادها را می شناسم. این مملکت را می شناسم. 26 سال ـ به اندازه ی عمر شما ـ برای این مملکت کار کرده ام. حرف و ایده زیاد دارم اما می دانم چه می شود و چه نمی شود. من می دانم که چنین چیزی نخواهد شد که استاد ما بیاید این جا بنشیند و طبق قانون که باید 40 ساعت این جا باشد، 10 ساعت تدریس کند و...

م.ن: مسأله همین جاست که من الآن حرفی از قانون و وظیفه ی قانونی نمی زنم. ما وقتی اولین بار با دکتر قاسم پور قراری گذاشته بودیم وی ما را به یک نوشیدنی هم دعوت کرد و در حالی که قرار بود فقط ده دقیقه صحبت کنیم بیشتر از یک ساعت در فضایی کاملاً دوستانه درباره ی مسایل مختلف حرف زدیم. این را مقایسه کنید با برخی از اساتید ما که یا اصلاً وقت ندارند یا شأن خود را اجل از آن می دانند که با دانشجویان در فضایی دوستانه وارد گفت و گو شوند. می خواهم بگویم که این مسأله شاید به این دلیل باشد که آقای x تعهدی نسبت به دانشجویان در خود احساس نمی کند تا در نتیجه وقتش را صرف آن ها کند. به هر حال همین اساتید هستند که باید به ما کمک کنند تا بتوانیم در کارهای فکری و فلسفیِ مان به خوبی پیش برویم.

درست است که آن ها قانوناً موظف اند اما عملاً چنین چیزی میسر نیست. ما باید راه واسطه ای پیدا کنیم. من استادهای این جا را می شناسم. بدون استثنا این ها هیچ کدام وابسته به پول نیستند. با این که مشکلاتی دارند و دنبال حل آن ها هم هستند که در قیل و قال هم اشاره کردید اما وابسته نیستند.

م.ن: خب این یک نکته ی مثبت است.

علاقه و انگیزه ی زیادی هم دارند. من موارد متعدد دیده ام که اساتید این جا وقت های بسیار زیادی برای دانشجویان گذاشته اند. ما باید به این ها یک سازمانی بدهیم. این سازمان دادن از گروه برنمی آید. اما از شما هم به تنهایی برنمی آید. اگر این دو به هم نزدیک شوند می توان آن را منظم کرد که مثلاً آقای دکتر شما 6 ساعت تدریس دارید، من برای شما 8 ساعت درس می گذارم. دو ساعت دیگر را هم که می توانستم برای شما درس بگذارم به جای آن شما مثلاً شنبه ها 10 تا 12 باید این جا باشید که آن را به جلساتی با دانشجویان یا گفت و گوی آزاد اختصاص می دهید. اگر جلسه ای بود که هیچ و اگر نبود می توانید به مطالعات خودتان بپردازید. ما تا این مقدار را می توانیم.  برای ترم بعد اگر واقعاً این گونه مایل بودید بیایید من هم می نشینم و می گوییم مثلاً در زمینه ی فلسفه ی ذهن ما نمی توانیم برای دکتر خاتمی کلاس بگذاریم ولی می توانیم دو جلسه بگذاریم. گادامر را دکتر بهشتی در دو جلسه بیایند و مطرح کنند، منتها این ها طوری باشد که جزء برنامه ی درسی دکتر بهشتی محسوب شود.

م.ن: که فکر می کنم با صحبت هایی که با برخی از اساتید داشته ایم خودشان هم تمایل داشته باشند چنین اتفاقی بیفتد.

بله، این رغبت در تک تک اساتید وجود دارد.

ا.م: آقای دکتر این که شما می گویید بچه ها باید کاری را شروع می کردند ما این کار را به نوعی شروع کرده ایم.

برنامه تان را دیده ام.

ا.م: ما می خواستیم اولاً نظرتان را در این باره بدانیم و هم این که نکته ای را خدمت تان عرض کنیم. ما وقتی با انجمن حکمت و فلسفه صحبت می کردیم تا برنامه را هماهنگ کنیم موافق نبودند که این برنامه ها در دانشکده ی ما برگزار شود. استدلال شان هم این بود که این به نوعی کار موازی با گروه است و به نوعی گروه این را از چشم ما خواهد دید و در نتیجه به رابطه ی ما با گروه خدشه وارد خواهد شد.

چرا؟

ا.م: ما هم همین مسأله مان بود و البته آن ها هم به خاطر تعاملی که می خواستند با گروه داشته باشند روی این مسأله حساس بودند. چون به هر حال این از نظر ما یک کار مکمل بود. اساس درس های ما مواجهه ی تاریخی با فلسفه است که ما سعی کرده ایم موضوعی برخورد کنیم. البته ما خیلی مشتاق بودیم که این کار را به کمک گروه انجام دهیم.

گاهی آدم یک فکرهایی می کند که در عمل این گونه نیست. شما اگر برنامه تان را با گروه مطرح می کردید مطمئن باشید ما هم به اندازه ی آن ها استقبال می کردیم. یعنی وقتی می دیدیم بخشی از کاستی ها و تنبلی ها و مشکلات خودمان این گونه حل می شود ما هم استقبال می کردیم. از آن ها هم بپرسید که چرا موازی تلقی می شد. ولی برای اینده اگر شما طرح و برنامه ای داشته باشید من حاضرم در چارچوب بعضی از مقررات و قوانینی که دست خودمان است با شما همکاری کنم و ما هم بی میل نیستیم که چنین چیزی بشود.

برنامه ی شما برنامه ی خوبی است. به هر حال فلسفه یک مبانی ای دارد که هر کس در دوره ی لیسانس باید آن را بگذراند، باید افلاطون بخواند. بدون افلاطون فلسفه فلسفه نیست. دانشجو باید ارسطو و کانت را بشناسد. اما وقتی شما می آیید در چارچوب برنامه های درسی لیسانس ( 130 واحد )، می خواهید همه ی این ها را بگذارید و همه ی چیزهای دیگر را هم که خوب و ضروری می دانید بگذارید که نمی شود. ما ناچاریم آن ها را حفظ کنیم و در کنار آن این ها را به صورت مکمل ارایه کنیم. مکمل هم جز از همین طریق که دو طرف به هم نزدیک شوند و برنامه ریزی کنند شدنی نیست.

اما نکته ای که شاید خوب هم نباشد که من دارم می گویم این است که من بعید می دانم هیچ دانشگاهی محدودیت هایش به اندازه ی دانشگاه تهران باشد و اصلاً من شگفت زده ام که چرا ما در مسایل اداری، آموزشی و... این قدر مشکل داریم که جاهای دیگر کمتر دارند. آقای زکیانی تشریف آورده بودند این جا، گفتند من می خواهم استخدام شوم. گفتم ما الآن نمی توانیم، سال بعد اقدام می کنیم. بعد دیدم ظرف مدت بسیار کوتاهی در علامه مشغول به کار شدند.

ا.م: آقای دکتر، به عنوان آخرین سؤال می خواهم درباره ی نشریه از شما بپرسم. به دلیل همین جوی که بیشتر آن هم به خاطر توهمات و سوءتفاهم های میان دانشجویان و گروه پیش آمده بود ما تصمیم گرفتیم با کمک یک نشریه کمی تعامل میان طرفین را بیشتر کنیم. از طرفی ما قصد داریم تا حد ممکن رک و بدون تعارف حرف های خودمان را به شما بگوییم و حرف های شما را هم انعکاس دهیم.

من دو سه نکته را عرض کنم که اگر شما هم نمی پرسیدید می گفتم. شما و تمام دانشجویانی که این جا هستند مثل بچه های من هستید. ما هم که در این گروهیم رشته مان چیز دیگری بوده که به خاطر علاقه به فلسفه به این رشته آمده ایم. حالا یکی فلسفه ی اسلامی، یکی فلسفه ی تحلیلی و... هر کسی در یک زمینه کار کرده. جداً هم تلاش ما علی رغم مشکلات، کاستی ها و تنبلی های زیادی که داریم این است که بتوانیم این خانواده را خوب بگردانیم. از رک گویی هم هیچ کس به اندازه ی کسی که فلسفه خوانده خوشش نمی آید. منتها یک چیزی در رک گویی باید باشد و آن همراهی با صداقت است. هیچ کس دوست ندارد که رک گویی به این معنا باشد که هر برداشتی مطرح بشود. با هر برداشتی پیش زمینه هایی به وجود می آید اما با عدم آن برداشت دیگر آن زمینه ها از بین نمی رود و باقی می ماند. من نشریه ی شما را کامل می خوانم و نظر هم دارم. چون شما اهل صداقت و صراحت هستید من هم صادقانه به شما می گویم با بعضی هاش به شدت مخالفم و اصلاً آن ها را درست نمی دانم. بعضی ها به من گفتند بگو، گفتم ما هر شب که می خوابیم می گوییم خدایا امروز را شرافت مندانه گذراندیم یا دوز و کلکی در کارمان بود؟ ما سعی کرده ایم این جا دیگر این چیزها نباشد. این جا نه سیاست هست نه چیزهای دیگر. شما در آن جا به کرّات و با غلظت شائبه ی سیاسی بودن گروه را مطرح کرده بودید. یعنی وقتی یک مطلب را تیتر کنید حتا اگر پشت آن نوشته باشید که این عقیده ی ما نیست عقیده ی شما تلقی خواهد شد. شما می توانید یک ارزیابی علمی کنید و به کسانی که قیل و قال را خوانده اند 4 تا تست بدهید که آیا گروه سیاسی است یا نه؟ می گویند بله مطمئن شده ام که هست. من می خواهم این را بگویم که آیا خود این یک کار سیاسی نیست؟ من از شما یک سؤال دارم. درست است که برخی از اساتید ما چهره های شاخص یک جناح اند و درست است که برخی هم چهره های ناشناخته ی جناح مقابل اند که شما هرگز به آن اشاره نکردید اما یک مورد را به من بگویید که این گروه در حیطه ی وظایف آموزشی خود کار سیاسی کرده. یعنی مثلاً ما درس را به کسی داده ایم که اغراض سیاسیِ مان تأمین شود. من تا حالا چنین کاری را خودم نکرده ام و نخواهم کرد و این کار را بی شخصیتی یک انسان می دانم، چه برسد به مدیر یک گروه.

شما یک سری عقاید سیاسی خاصی دارید، اگر مسئول امور دانشجویی دانشکده شوید باز هم همان آدمید و اگر بخواهید وام دانشجویی بدهید می گویید این ها دو برابر، آن ها نصف. به این کار می گویند کار سیاسی اما اگر این کار را نکردید نمی گویند کار سیاسی کرده اید. ما گروه مان سیاسی نیست. اگر موردی را ذکر کنید شما که اهل صداقت و صراحتید می نشینیم و با هم بحث می کنیم که فلان جا این شد. یک بار شما درباره ی آقای پایا با من صحبت کردید. ایشان به خود من گفت شما که با عقاید من مخالفید می گذارید این جا تدریس کنم. گفتم چرا نمی گذارم. شما تدریسِ تان را بکن. ما اگر عرضه داریم و به عقایدمان معتقدیم دفاع می کنیم. نیستیم چشم مان کور، دندمان نرم، شما حرف تان پیش برود. بعد ایشان برگشتند گفتند من یک ترم این جا می آیم یک ترم نمی آیم. گفتم با این که غیر قانونی است قبول می کنم. بعد گفتند آن ترمی هم که می آیم فقط دو واحد برای من درس بگذارید. گفتم چرا؟ گفتند این دو واحد من به اندازه ی... گفتم از این خبرها نیست. اگر قرار باشد کسی دو واحدش به اندازه ی کل ترم بیرزد شاید آن آقای دینانی باشد یا ابن عربی آقای جهانگیری، کسی که شاید 60 سال ابن عربی کار کرده. شما اگر تشریف آوردید 14 واحد باید تدریس کنید. ولی همه جا گفته شد خط ما مخالف و مغایر بود. خدا شاهد است. ایشان دست روی قرآن بگذارند من هم می گذارم. حرف زدن راحت است. گروه ما چهره ی سیاسی دارد. از هر دو طرف هم دارد. اما چون یک طرفش قوی تر و مشهورتر و بیشترند شده آن طرفی. شما در نشریه تان این را نوشته اید. اگر شایعه است عیبی ندارد، مملکت سراسر شایعه است. اما اگر این برای خودتان موضوعیت دارد بیایید بگویید آقای عالمی شما که مدعی هستید کار سیاسی نمی کنید شاید متوجه نیستید، این کارتان سیاسی بود. من الآن خالی الذهن ام از این مسأله. بعد از این هم چنین خواهد بود. به قول یکی از اساتید من می خواهم سیاسی باشم اما ارسطو را چه کار کنم. من وقتی می خواهم ارسطو درس بدهم رییس صدا و سیما هم که باشم یا نباشم ارسطو را چه کار می خواهم بکنم. می گویند آقای دکتر غلامعلی حداد عادل، رییس مجلس...

م.ن: آقای دکتر، اگر موافق باشید در یک فرصت دیگر اختصاصاً درباره ی این موضوع صحبت خواهیم کرد. اما فقط می خواستم این نکته را بگویم که شاید بخشی از این مسایل به آموزش باز گردد اما بخش دیگر حاشیه های این قضیه است. مثلاً آمدن محافظ سر کلاس بچه ها را پس می زند.

قبول، اما چرا سیاسی؟

م.ن: خب وقتی آقای حداد با محافظ می آید این جا، شأن رییس مجلس بودن ایشان محافظ ها را تا این جا می کشاند.

این سیاسی بودن گروه نمی شود.

م.ن: من هم نمی گویم گروه سیاسی می شود اما این موضوع ذهنیت بچه ها را به این سمت سوق می دهد که گروه سیاسی است.

من قیل و قال را دو بار خواندم. های لایت هم کردم. برای آقایان هم فرستادم و گفتم برداشت این ها این است. ما زمین و زمان را هم به هم بزنیم و بگوییم حق ایم یا باطل ایم بالاخره مخاطب باید این حق بودن را احساس کند. اولاً من ندیدم و نباید با محافظ بیاید سر کلاس.

م.ن: اما ورودی های 81 که با آقای لاریجانی ارسطو داشتند محافظ ایشان هم در کلاس می نشست که بعد از اعتراض بچه ها امسال دیگر محافظ ها وارد کلاس نمی شوند.

11 سال است که این ها با محافظ می آیند و حتا اگر هم خودشان نخواهند نمی توانند جلوی آن ها را بگیرند. یعنی دست خودشان نیست. اصلاً با محافظ آمدند و محافظ هم رفت سر کلاس. دانشجو یک شأنی دارد، عوام یک شأنی. دانشجوی فلسفه یک شأنی دارد، دانشجوی عادی شأن دیگری. من توهین نمی کنم به دانشجویان دیگر. ولی من می گویم بینشی که دانشجوی جغرافی پیدا می کند شما پیدا نمی کنید. شما بینش های فراتری پیدا می کنید. اصلاً فلسفه یعنی عالم را از مناظر متعددی ببینیم و کلیت آن را در نظر بگیریم. من می گویم به فرض این که درست باشد اما ایا این به معنای سیاسی شدن گروه است؟ یعنی اگر بنده فردا با سه بادیگارد آمدم، آن ها هم با خودشان سه تا کلاشینکف آوردند و یکی شان هم آر پی جی آورد این معادل است با سیاسی شدن گروه؟

م.ن: این که دیگر نظامی شدن گروه است. اما اجازه بدهید ادامه ی این بحث را به گفت و گوی بعدی واگذار کنیم.

قبول، شما مصادیق آن را پیدا کنید و بیایید تا در مورد آن حرف بزنیم. حتا در جلسه ای که ما با کل اساتید و دانشجویان می گذاریم مطرح می کنیم که گفته می شود، شنیده می شود که این گروه سیاسی است. جواب بدهید که چپ بودن شما در تدریس درس  x چه تأثیری داشت، راست بودنت چه تأثیری داشت؟ تا سوءتفاهم ها رفع شود.

اما چیز دیگری هم هست. این که همان طور که عالمی برای تک تک تصمیماتی که در گروه می گیرد قطعاً باید به خداوند جواب پس بدهد شما هم همین طورید. در کار این جا تصمیم گیری سخت است و با محدودیت ها کار کردن سخت تر. خود ما هم که هزار تا بدبختی داریم. تنبلی هم که عارض مان می شود و دنبال کار را هم که نمی گیریم. همه ی این ها دست به دست هم می دهد و کاستی هایی پیش می آید. اگر شما کاستی الف را در ب مجازات کنید مسئولید و باید جواب پس بدهید. الف را در الف مؤاخذه کنید. این چیزی است که من هم از شما می خواهم. شما در قیل و قال در سه شماره مفصل گفته اید که این گروه سیاسی است. طعنه شایسته ی دانشجوی فلسفه نیست. این که استادی که صدا و سیما هم بسیار به آن علاقه دارد ـ آقای دکتر دینانی را می گفتید دیگر ـ یا این که دیوید هیوم را با یک ضربه... شما مورد دارید بگویید. اتفاقاً عکس اش را من سراغ دارم. یعنی آدم چوب دو سر نجس بشود خیلی بد است. باز چوب دو سر طلا خوب است. می گویند راست. کاش دست کم از راست نعمتی به ما می رسید، می گفتند خب حداقل به خاطر این نعمت جواب بده. این چیست که هم راستیم، هم آن ور نیستیم، هم این ور نیستیم. مطمئن هم باشید که هر کس راست است یا چپ است، خارج از گروه راست یا چپ بودن وی معنا پیدا می کند. ما به آن ها اجازه ندادیم و خودشان هم نخواستند که مثلاً بگویند این درس را برای من بگذارید می خواهم این مسأله را آن جا تئوریزه کنم.

م.ن: پس خانم دکتر فیاض بخش چه طور؟

خب اگر ما راست بودیم که حالا ایشان استخدام شده بود و هیچ کس نمی توانست جلوی آن را بگیرد، چون مسایل اداری آن را حل می کردیم اما نشد. اتفاقاً اگر قرار باشد شما یک مورد بیّنه بیاورید که گروه سیاسی نیست همین یکی را باید بگویید. ایشان از وزارت علوم نامه آورد. گفتیم برای شما دو ترم درس می گذاریم. همان ترم اول هم بیشتر نگذاشتیم. خودشان هم شاکی شدند که شما گفتید دو ترم، چرا یک ترم گذاشتید.

ا.م: فقط مختصری در دفاع از نشریه. می خواهم بگویم که آیا شما به ما حق می دهید این مسایلی که مطرح است نه به عنوان شایعه بلکه استنباط هایی را که بچه ها راجع به مسایل مختلف دارند مطرح کنیم و شما هم پاسخ بدهید.

شما این داستان را شنیده اید که فردی محکوم به اعدام شد. داشتند می بردند اعدامش کنند کسی پس گردنی به وی زد. امیرالمؤمنین حکم را متوقف کرد و اول آن فرد قصاص شد و بعد این یکی اعدام شد. آدم دزد باید به جرم دزدی محکوم شود، اگر بگویند هیز هم بوده گناه کرده اند. من اگر جای شما بودم این کار را می کردم و این طور می نوشتم که در میان دانشجویان چنین گفته می شود، چنین بحث می شود... گروه چه می گوید...

م.ن: آقای دکتر چرا جوابی به گزارش در کوچه ی فلسفه که در شرق چاپ شد ندادید؟

ببینید من مدت طولانی معاونت مطبوعاتی این کشور بوده ام. من می دانم سر به سر نشریاتی که فقط و فقط به ژورنالیسم فکر می کنند گذاشتن اتفاقاً مطابق میل و ذوق و سلیقه ی آن هاست. این مطلب را که شرق زد گفتیم حالا ما بیاییم جواب بدهیم آن ها یک چیز می گویند ما یک چیز می گوییم که این برهانی نیست. مسایل برهانی انتها دارند اما مسایل سیاسی ـ اجتماعی انتها ندارند. دلیل اش هم این است که نه ما بی عیبیم نه آن ها. آن ها بالاخره چهار تا عیب ما را پیدا می کنند، ما جواب می دهیم، آن ها دو تای دیگر می گویند و ما هم همین طور و این تا ابدالدهر ادامه پیدا خواهد کرد. پس برای چه جواب بدهیم. اگر روزنامه ی شرق می خواهد گروه را هتک کند، بگذار بکند. ما باید در این جا عیب های خودمان را رفع کنیم. من این را ضعف خودمان می دانم که ارتباط مان را با دانشجویان بیشتر نمی کنیم، توضیح نمی دهیم و توضیح نمی شنویم. خیلی جاها بالاخره شما درست می گویید و ما هم علی رغم محدودیت ها می توانیم کار درستی انجام دهیم و نمی دهیم. این ها هم ضعف ها و سستی های ماست. این ها را باید درست کنیم والّا اگر من جواب شرق را می دادم آن ها می نوشتند عذری بدتر از گناه و دوباره من جواب می دادم و دوباره آنها چیز دیگری می نوشتند،که چیزی درست نمی شد.

ا.م: حالا آقای دکتر حداقل این قدر موافق هستید که می شود در گروه کارهایی انجام داد تا دید دانشجو تغییر کند؟

آن جلسات را اگر بشود با اساتید و دانشجویان بگذاریم خوب است. می خواهیم اولین جلسه را بگذاریم و شما سؤالات تان را کتبی بدهید تا آن جا یکی یکی خوانده شود و هر استادی سؤال مرتبط با خودش را پاسخ دهد. شاید این طلیعه ای باشد برای بعد تا درددل های بهتری را بشود مطرح کرد و خلاصه این عیب رفع شود که دو جماعت پشت سر هم بد فکر کنند و از همدیگر هم خبر نداشته باشند.

■ ■ ■

قیل و قال: با دکتر عالمی قرار گفت و گوی دیگری را نیز گذاشته ایم تا در آن به مسأله ی سیاسی بودن گروه بپردازیم که در شماره های بعدی منتشر خواهد شد. هم چنین نخستین جلسه از نشست هایی که ایشان در این گفت و گو وعده داده اند در روز یک شنبه 22 آذرماه در تالار کمال برگزار شد که می توانید گزارشی از آن را در همین شماره بخوانید.

قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۵، دوشنبه ۳۰ آذر ۸۳