کوبه 

نشریه ی سیاسی، فرهنگی، صنفی دانشجویی

دانشگاه تهران

شماره‌ی ۲ ؛ فروردین ۸۳


صاحب امتیاز و مدیرمسئول:

محمدمهدی خسروانی

زیرنظر شورای سردبیری



فهرست

سرمقاله : دیگران نکاشتند تا ما بخوریم، مابکاریم...   
محمدمهدی خسروانی


برای امروز ...
ایمان ایرتیمور 


نقابِ اصلاحات
محمد نجفی


آفتاب در سرزمین اصلاحات غروب نخواهد کرد 
کوشا اقبال


نافرمانی مدنی
پویا هیبت‌اللهی


سوسور و حداد عادل
احمد خدادادحسینی

 


سرمقاله


                            دیگران نکاشتند تا ما بخوریم، مابکاریم...
 

                
                                                                                                      محمدمهدی خسروانی


1. درسرمقاله شماره قبل بطور تلویحی اشاره شده بود  که انگیزه ی انتشار نشریه را بهیچوجه احساس وظیفه اخلاقی یا اجتماعی  نمی دانم . ازآنجائیکه به نظر می رسد درمطلب ذیل و مطالب  آینده نیز به احتمال زیاد مواردی پیش می آید که ناگزیر از یاد آوری این مسئله ومسائلی شبیه به آن شوم ، بهتردیدم که بصورت کوتاه ( والبته “صریح”‌ ) به باور اجمالی ام در مورد اخلاق   اشاره ای اعتراف گونه داشته باشم. شاید  لزوم  اینکه بار نوشته های آینده نیز با اینگونه تلویحات نا خواسته سنگین  شود از میان برخیزد .

درسرمقاله شماره قبل بطور تلویحی اشاره شده بود  که انگیزه ی انتشار نشریه را بهیچوجه احساس وظیفه اخلاقی یا اجتماعی  نمی دانم . ازآنجائیکه به نظر می رسد درمطلب ذیل و مطالب  آینده نیز به احتمال زیاد مواردی پیش می آید که ناگزیر از یاد آوری این مسئله ومسائلی شبیه به آن شوم ، بهتردیدم که بصورت کوتاه ( والبته “صریح”‌ ) به باور اجمالی ام در مورد اخلاق   اشاره ای اعتراف گونه داشته باشم. شاید  لزوم  اینکه بار نوشته های آینده نیز با اینگونه تلویحات نا خواسته سنگین  شود از میان برخیزد .
 وقتی سخن از اخلاق به میان می آید تصور عمومی ،که غالبا تنها تصور ممکن هم فرض می شود، این است که اصول اخلاقی مطلق وثابتی وجود دارند که همیشه و در همه جا باید از آنها تبعیت کرد و بر همین اساس بسیاری از فرهنگ ها ی عمومی و حتی فلسفی ،اخلاق را ، دست کم در تعریف اولیه ، به عنوان  باید هایی که انسان فارغ از چه بودن نتیجه باید بر رفتار خود  حاکم کند تعریف می کنند . حال اعترافی که پیشتر به آن اشاره کردم این است که تصور یاد شده بدلیل نامفهوم یا مبهم بودن منشأهایی که برای این اصول ذکر می شود ( ازقبیل دین ، وجدان و )بهیچوجه برایم قابل پذیرش نیست . درنتیجه ، اگر هم بنا را بر اخلاقی بودن بگذاریم ، تنها نحوه ی ممکن اخلاقی بودن را ( اجمالا و موقتا ) شیوه ی فایده گروانه  می دانم که برمبنای آن، عملی اخلاقی است که بیشترین فایده را برای بیشترین افراد داشته باشدو البته از دید بسیاری افراد ممکن است اصلا اخلاقی بودن به حساب نیاید و به همین جهت اشاره به آن بیشتر شبیه یک اعتراف است. اما از آنجائیکه اتهام سستی یا هیچ انگاری اخلاقی را دوست تر می دارم تا واعظ اخلاق بودن!! افزودن بند های 1و4 به این نوشته را، علیرغم اینکه ارتباط مستقیمی با ایده ی اصلی آن ندارد ، مناسب دیدم.

2.جنبش اصلاحات در عرض چهار سال(بهمن 78 تا بهمن 82) حرکتی از فراز به فرود داشت .اگر چهار سال قبل امیدواری کسانی که خواستار آزادی و دموکراسی با کمترین هزینه ممکن و طی روندی تدریجی و آگاهانه بودند در اوج بود امروز این امیدواری به یأس گراییده و در عوض یأس کسانی که از موضع محافظه کاری یا از موضع انقلابی با حرکت اصلاح طلبانه مخالف بودند رنگ امید گرفته است . البته ناگفته پیداست که امید واقع بینانه تر، بخواهیم یا نخواهیم ، همانا امید انقلابیون است. امروز اگر بخواهیم خود را در جایگاه طرفداران حرکت اصلاحی قرار دهیم باید بگوییم نه آن امید و نه این یأس هیچکدام مبنای واقع بینانه ای نداشت و ندارد. واقعیت اساسی و البته تلخی که مغفول واقع شد این بود که امکان نصیب بردن همراهان جنبش اصلاح طلبی از ثمرات این حرکت بسیار اندک بود . غفلت از این واقعیت ایرادی است که نه تنها  در مورد توده مردم بلکه درمورد بسیاری از نخبگان نیز مصداق پیدا می کند . در مورد نخبگان به این خاطر که، با فرض تفطن به واقعیت مذکور ، از بیان و یا حداقل از اختصاص جایگاهی مناسب به آن در متن گفتمان اصلاح طلبی خودداری کردند. امروز نه تنها بخش قابل توجهی از توده ی مردم بلکه بسیاری از فعالان دانشجویی هرگونه حرکت اصلاحی را بی معنا تلقی کرده و حتی ریشخند می کنند و دلیل اینکه این حق را به خود می دهند نیز تحقق نیافتن اهدافی است که از مشارکت وکنش های کوتاه مدت خود مد نظر داشته اند ؛ اهدافی که بر اساس غفلت از واقعیت مذکور تعریف شده بودند. 

 3 . یکی از اندیشمندان خدوم و قدر ناشناخته این دیار در مصاحبه ای ، نظری ابراز کرده بود که نگارنده عمیقا با آن احساس همدلی می کند ؛ اینکه (نقل  به مضمون) هر چند در فرهنگ ما بردین وظواهر آن تأکید می شود اما معنویت و اخلاق در این فرهنگ جایگاه بسیار نازلی دارد.

به نظر می رسد نوعی روحیه ی مادی قوی درنزد ما وجود دارد که بر مبنای آن تنها دست زدن به فعالیت هایی تجویز می شود که منافع آن قطعی، سریع و به طور کامل متعلق به خودمان باشد. این در حالی است که تلاشهای سیاسی کوچک و کم هزینه ما در فضای یأس آلود و منجمد حاکم بر جامعه گرچه امید اندکی می رود که در کوتاه مدت مؤثر افتد اما به منزله ی بذری است که اگر برای افشاندنش زحمت اندکی بر خود هموار کنیم می تواند در آینده ی دور یا نزدیک ثمرات قابل ملاحظه ای ( به نسبت هزینه صرف شده ) داشته باشد و آن چه مانع شکل گیری این تلاش های کم هزینه و پر سود می شود ،علاوه بر قهرهای کودکانه سیاسی، ریشه دار بودن همین روحیه در نزد ماست.

حال آنکه اگر افراد یک جامعه حداقل تا این حد روحیه ی اخلاقی داشته باشند که هر نسل،  به جای این که تنها وتنها منافع خودش را در نظر بگیرد و تنها و تنها از حرکت های زود بازده  حمایت کند یا آتش قهرهای کودکانه در خرمن فرصتهای متعلق به آیندگان بیفکند وآنها راهم مثل خودش در برابر “ خانه ای که از پای بست ویران است ”  قرار دهد ،  بتواند زمام اختیار خود را از دست عقده های تاریخی بیرون کشیده ، تز  “ گر من نباشم خواهم دنیا نباشد ”  را کنار بگذارد و بخش کوچکی از تلاش هایش را معطوف به فراهم آوردن زمینه و زیر ساخت برا ی نسل بعد کند، جامعه با  سرعت واطمینان بیشتری مسیر رشد را طی خواهد کرد. درمورد ما هم مسلم آنکه پیشینیان مان چیزی نکاشتند تا ما بخوریم و امروز بخش عمده ای از جامعه ما در دهه سوم یا در آستانه دهه سوم زندگیش خود را با ویرانه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی دهه 80 مواجه می بیند.

گذشته از اینکه جغدهایی حیات خود را در گرو بودن این ویرانه می بینند، دهه 80  و دهه بعد از آن شاید حتی کفاف آوار برداری از این ویرانه را هم ندهد و فرصت دیدن بنای شایسته ای برجای آن شاید هیچ گاه برای ما پیش نیاید، اما تلاش برای زدودنش علاوه بر این که هدر ندادن فرصت متعلق به آیندگان است برای ما نیز این مزیت حداقلی را دارد که بیزار بودن  از این میراث را دست کم به خودمان ثابت کنیم.   

 

4 . بنا بر عادت ذهنی غالبا این گونه تصور می شود که همه افرادی که پیرامون موضوعات اخلاقی بحث نظری می کنند انسانهای اخلاقی ای هستند یا باید باشند و البته این تصور در مورد کسانی که در مورد دین بحث نظری می کنند نیز وجود دارد ؛ یعنی گمان می رود همه دین پژوهان انسانهای متدینی هستند یا باید باشند.

علاوه بر این و به همین نحو معمولا مرز بین اخلاق هنجاری و اخلاق توصیفی نادیده انگاشته می شود. مقصود از اخلاق هنجاری مجموعه ای از مباحث در اخلاق است که جنبه ی مصداقی  دارد و به خوب و بد بودن امور و تعیین صواب و خطا و وظیفه و تکلیف می پردازد و مقصود از اخلاق توصیفی مجموعه ای از مباحث است در باب نظرات یا قواعد یا افعال اخلاقی رایج و مشترک در یک جامعه ی خاص و آثار و نتایج مترتب بر این نظرات یا قواعد یا افعال. در این جا اخلاق به عنوان یک متغیر در مباحث علمی دیگر ( مثلا جامعه شناسی ) در نظر گرفته می شود و رابطه ی آن با دیگر پدیده ها مورد بررسی قرار می گیرد.

 

5 . مقصود از آنچه در بند های 2 و 3 این مقاله ( که در بر دارنده ی ایده ی اصلی دانسته شده ) آمد، نه  تذکر اخلاقی یا تجویز معنویت و پرداختن به اخلاق هنجاری، بلکه در واقع  ارائه ی  بیانی است توصیفی از رابطه ی بین روحیه اخلاقی در یک جامعه از یک سو و پیشرفت آن جامعه از سوی دیگر؛ اشاره به این واقعیت که در جامعه ای که هنوز درحسرت برداشتن نخستین گامهای اساسی است مشروط کردن این گام به شرط های سنگینی چون کسب نتایج سریع و قطعی و بی معنا قلمداد کردن مقوله ای چون “مسئولیت در برابر آیندگان” نتیجه ی طبیعی اش ویرانه ای است که ما (آیندگانِ گذشتگان ) امروز به ارث برده ایم و برای آیندگان خود به ارث می گذاریم و آنها هم ...

 
نشریه ی کوبه - شماره‌ی ۲