برای امروز ...
                                                                                                                                          
                                                                                                        ایمان ایرتیمور
 



 
»مقاومت یعنی خلق «

ژیل دلوز


1 . تجربه سالهای پس از جنبش دوم خرداد 76 تا کنون به وضوح
روشن می سازد که طیف انتصابی حاکمیت ،حاضر به تمکین در برابر اراده اکثریت مردم نیست و اساسا قدرت منبعث از خواست مردم در قاموس سیاسی حضرات تعریف نشده است.نمونه اخیر این امر رد صلاحیت های فله ای و یا دادن اجازه به بعضی کاندیداهای اصلاح طلب برای فقط یکبار نامزد شدن توسط شورای نگهبان در انتخابات مجلس هفتم است.

2 . امروز در چه موقعیتی به سر می بریم.قطعا حرکت های اصلاح گرا و تحول خواه که در اوج فشارهای دستگاه امنیتی مخوف دوره سازندگی از طرح خواسته های مردم و انتشار مطالب،انتقاد و اعتراض های خود“حتی اگر به قیمت زندگی شان تمام می شد”از پای ننشستند،امروز با تهدید و چشم غره رفتن اقتدار گرایان بی اقتدار نسبت به پیشینه شان جا نخواهند زد. بازبینی روش های اصلاح گرایانه با عطف توجه به تحولات اخیر و بروزِ ناکارآمدیِ پیگیریِ مطالبات در درون سیستم الزامی اجتناب ناپذیر می نماید.

3 . انفعال و بی انگیزگی مردم از دخالت در تعیین سرنوشتشان به موضوعی جدی برای فعالین سیاسی بدل شده است. علت کناره گیری فعلی توده ها در حرکت های اصلاحی را باید در رفتار حاملین گفتمان اصلاحی و مقدم بر آن در خود گفتمان جست.اصلاح طلبان دولتی با داشتن درکی مرکز گرا از سیاست براین باور بودند که با تصرف نهادهای موجود نظام می توان تحولی کیفی به سمت بهبود شرایط سیاسی،اجتماعی و ایجاد کرد. در بعد گفتمانی هم اصلاح گرایان ( به احتمال قوی ) علیرغم میل خود استفاده از گفتمان ابزاری را با رسمی کردن و عادی سازی آن رواج دادند و در پیگیری شعارهای اولیه خود جدیت لازم را به خرج نداده، تمامی توان خود را مصروف بازی های پشت پرده بزرگان و کدخدامنشی  با حریف سر سخت کردند. امروزه در بین حرکت های اصیل تحول خواه نظیر حرکت های دانشجویی پرسش“چه باید کرد؟” عمیقا موج می زند.

4 . برای یافتن پاسخی متوازن به این پرسش کلاسیک ابتدا بایستی صاحب درکی اندامواره و ارگانیک از بینش و توانایی نیروهای فعال در صحنه و مطالبات راستین توده ها باشیم. محور بحث در این جاست که مردم و نیروهای سیاست گریز در صورتی که ضرورت تحققِ مطالبه ای را احساس کنند قطعا حرکت و جنب و جوش را به سکون و جمود ترجیح خواهند داد. اما آیا اصلاح طلبان دولتی قادر به ایجاد چنین احساسی در اقشار و لایه های متنوع اجتماع بوده اند یا ظن و شبهه مردم را نسبت به صدق نیت و اقدام خود برانگیخته اند؟

5 . به نظر می رسد بهترین مسیر برای به تحرک وادار ساختن نیروهای منفعل و حرکت های مردد برای عمل علاوه بر فاصله گرفتن از قدرت و رویکرد به سمت پایین در سطح عملیاتی، باز تعریف مطالبات و خواسته های عمومی بر اساس نیازهای ملموس و فراگیر توده ها  از جمله معیشت،کار، نفی تبعیض و یکجانبه گرایی و فقر و خشونت در سطح تئوریک و گفتمانی باشد.

6 . لزوم دوری گزیدن حرکت های پیشرو از حاشیه نشینی بیش از همیشه احساس می شود. طرح شعارهای صرف سیاسی از طرف دانشجویان به این منجر شده است که آنان از سرایت دادن انگیزه های خود به مردم در نفی وضع موجود عاجز باشند.عدم برپایی یک تظاهرات مسالمت آمیز، عدم برگزاری برنامه های متعارف نظیر:سخنرانی و پرسش و پاسخ توسط دانشجویان در حمایت از مبارزات حقوقی و صنفی زنان و کارگران در این راستا قابل تفسیر است. ( آیا برخورد خشونت آمیز با کارگران به جان آمده از تنگی معاش در شهر بابک شایسته اعتراض دانشجویان نبود؟ )

7 . در خاتمه دوباره بایستی بر این نکته پا فشرد که همه گیری اعتراض به ساختارهای حاکم فعلی تنها از طریق ملموس شدن تنگناها برای مردم و متحد شدن نیروهای درگیر در اعتراض از طریق رسیدن به درکی ارگانیک اثر گذاری نیروهای فعال بر یکدیگر و هم افزایی این تلاش ها میسر است. اشتباه گرفتن فرآیند با نفس تصرف قدرت ، آن را محکوم به شکست می کند و هم چنین محکوم به  این که فرایند شکل دهی به آن فورا سرکوب شده و این فرایند به شکل قالبی درآید.



نشریه ی کوبه - شماره‌ی ۲

 

نقابِ اصلاحات

محمد نجفی


1 . به نظر می رسد دوران جدیدی در روند اصلاحات ایران آغاز شده است؛ روندی که کمابیش به پایان آن رسیده ایم و چیزی حدود 6 سال پیش خود را در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری متبلور ساخت. انتخاباتی که پس از آن دو مفهوم محافظه کار و اصلاح طلب وارد ادبیات سیاسی ایران زمین شد؛ اگر چه تا مدت ها رسانه ی ملی و مطبوعه های محافظه کار منکر وجود اصلاح طلبان و اصلاح طلبی شدند. اما عاقبتِ ناگزیرِ هر جریان حاکم، چیزی جز پذیرشِ حتا صوریِ مفاهیم جریان های مقاوم یا مخالف نیست. به این معنا که حاکمان برای حفظ موقعیت خویش، هرچند با قلب ماهیت خواست مخالفانِ شان، ادبیات آن ها را به کار می گیرند و سعی در جذب و حذف آن ها می کنند تا شاید به فضایی یک دست و موجوداتی سر به زیر دست یازند و روزها و سال های بعد را در آرامش گورستانیِ شان سر کنند.

2 . در انتخابات اخیر ایران، آن هایی که در این 6 سال سنگ اصلاح طلبی را به سینه می زدند، واپس رانده شدند و آن ها که در محافظه کاری شهره ی عام و خاص بودند، کوشیدند بیرق اصلاحات را در دست بگیرند. مجلس را که گرفته اند، حالا فقط مانده اصلاحات که گویا کم کم دارند زیر بیرق آن نیز سینه می زنند. اصلاح طلبان سابق هم که قرار است به محاق بروند و این ها همگی شیوه ای برای حفظ وضعیت موجودند؛ حتی به قیمت تن دادن به گفتمان مخالفان.

3 . دو خط موازی هرگز به یکدیگر نمی رسند، چونان کنش نقادانه ای که پایانی را بر آن فرض نیست. اصلا هرقدر هم به عقب بازگردیم، باز می توان مواجهه ی نقادانه با جهان پیرامونی را به نظاره نشست که همواره هم نقشی چشم گیر در زندگی آدمیان داشته است.

نقد اما نه به معنای مدرن آن یا حتا تفکیک سره از ناسره، بل به پرسش کشیدن گفتمان حاکم و تن ندادن به چارچوب های تاکنون موجود است؛ بنابراین برای چنین مواجهه ای/ مقاومتی در برابر وضعیت موجود نه می توان نقطه ی آغازی را در نظر آورد و نه پایانی را.

در این جا حتا نمی توان مفهوم سیر خطی تاریخ را به میان کشید. پس تاریخ را شاید بتوان گونه ای تغییرات دائمی مؤلفه های گوناگون عرصه ی فرهنگ و اجتماع به حساب آورد که چندان هم توان تبیین مطلق آن ممکن به نظر نمی آید. در این میان تنها می توان به گزینش و چینش برخی از مؤلفه های موجود ـ تا بدان حد که امکان پذیر باشد ـ بسنده کرد و آن گاه به مدد آن ها، جسارت به خرج داد و به تاریخ امروز و دیروز پرداخت.

4. سرراستی (Straight ) یک داستان را اگر به معنای نگرش ساده انگارانه به پیرامون خویش و جهان زیست آدمیان بگیریم، احتمالا به خطا رفته ایم. فریب سرراستی داستان را نباید خورد؛ چرا که در تمامی داستان ها همواره هر امری با امور مقابل خویش در موقعیتی جانشین قرار می گیرند. حذف یک امر نه به معنای معدوم شدن آن بل به این معناست که دیر یا زود همان امر هرچند با چهره ای دیگرگون یا نقابی جدید بازخواهدگشت.

 

 نشریه ی کوبه - شماره‌ی ۲

 


 

آفتاب در سرزمین اصلاحات غروب نخواهد کرد

 

کوشا اقبال

شاید مهم ترین دستاورد فلسفه سیاسی ژان ژاک روسو، ستاندن  “حق ویژه ” از حاکمان بود. نتیجه ی این اندیشه پدید آمدن گفتمان یکسره “حق محور” در سراسر جامعه مدنی سیاسی بود، هرچند برخی فرزندان خلف گفتمان کل گرا و قطعیت یافته ی روشنگری از قبیل مارکس وتئوری سازان نازیسم این حق ویژه را سخاوتمندانه به پرولتاریا و یا به نژاد آریایی اعطا کردند؛ با این همه کارل پوپری هم بودکه هم چون روسو ـ منتقد بلند آوازه روشنگری ـ پرسش از چه کسی باید حکومت کند را پرسشی مفسده انگیز و بی حاصل دانست. پوپر محل تأکید را از شخص حاکم به روش حکومت تغییر داد. خلاصه این که ما امروز ناچاریم از دموکراسی به مثابه  ی“روش” سخن بگوییم و از جمهوری به مثابه “شکل” .

دموکراسی مفهومی مدرن است. مضحک است که ما  بر مکانیزم های کهن حکومت نام دموکراسی نهیم. بیعت ، بیعت است نه دموکراسی. خریدن آرای رعایا بدست فئودالان یک مکانیزم اقتصادی غیر انسانی است و کمترین ربطی به معنای دموکراسی ندارد. اینکه شیخ قبیله ای یا بزرگ عشیره ای افرادش را بسیج کند و به پای صندوق های مفلوک رأی بکشاند نیز مناسبتی سنتی و البته ناسازگار با حقوق بشر است که مناسب با دوره ی “ پیشا شهرنشینی ” انسان است و بنابراین آن چه از چنین صندوق هایی در آید مؤید دموکراسی نیست. حکم شرعی مفتیان و فقها نیز رابطه ای شخصی و اعتقادی بین مقلِد و مقلد و مرید و مراد است و جایی برای مفهوم “حق” به جای نمی گذارد. تمام این شکل ها در خدمت گفتمانی “ تکلیف محور”ند ونه “حق محور” ، پس از آن دموکراسی به معنای اصیل آن برنمی آید.

انتخابات یکم اسفند بر پا شد. انتخاباتی دو مرحله ای که مرحله اول آن به دست اعضای شورا ی نگهبان برگزار شد و این مرحله به مراتب بیشتر شایسته ی نام انتخابات است تا مرحله ی دوم که علی الظاهر به دست مردم صورت گرفت.

انتخابات به باور ما غیر آزاد ، ناعادلانه ، و البته غیر دموکراتیک بود. ازهمین رو شمار فراوانی از شهروندان ایرانی ناگزیر از حق خود برای “  انتخاب” چشم پوشی کردند و تن به تکلیف تحمیلی ندادند.

اما پرسشی که این روزها بسیاری را آشفته می سازد این است که چه بر سر اصلاحات خواهد آمد؟ آیا بنیادگرایان ایران را به سال های دهه ی شصت باز خواهند گرداند؟ و از همه مهم تر این که اصلاح طلبان که معتقد به گفتمان “حق محور”ند چه باید کنند؟ مجال کار سیاسی از میان برداشته شد. مجال کار مطبوعاتی که  در این سالها به تناوب سختی ها و تنگناهای کار حزبی را صبورانه به دوش کشید اینک از همیشه اندک تر است. حزب، که ما سالیان زیادی است در جستجوی آن بوده ایم اراده ی حاکمان هیچ گاه مجال اش نداده است؛ حتا به یک روایت در تاریخ مبارزات سیاسی درایران، تنها و تنها یک حزب سیاسی ـ به معنای دقیق کلمه ـ وجود داشته و آن نیز حزب ناکام و افیونی توده بوده است. پس اصلاح طلبان در کجای این فضا باید بایستند و از مفهوم های محوری  “دموکراسی”،“حق” ،“انتخابات” و .. دفاع کنند؟

به باور من لازم است با قرار دادن  بیانیه ی پنجم جبهه ی مشارکت در مقام کف مطالبات مردم، ائتلافی تازه متناسب با شرایط جدید به وجود آید و از آن پس تمامی معتقدان به اصلاحات به صورت فراگیر در این جبهه مشارکت داشته باشند. از پیش روشن است که چنین جبهه ای به خاطر خصلت طیف  وار و تنوع اعضایش تا چه حد گرایش به از هم پاشیده شدن دارد و امید به بقای آن البته اندک و دشوار است، اما توجه به ضرورت زمانی و سیاسی آن ما را به ملاحظات استراتژیک  بیشتر وا می دارد. این ملاحظات باید معطوف به یافتن مشترک ترین و بنیادی ترین خواست ها باشد. در این میان در نظر داشتن فضای فکری ایران، ارزش های مشترک جامعه ی بین المللی، وضعیت به هم پیوسته ی رسانه های فرا ملی و البته تنگناهای پیش رو عناصری است که باید در انتخاب محورهای عمده و استراتژی اصلی مد نظر داشت.

به باور من با در نظر گرفتن این فاکتورها، نخستین محوری که بیش از همه ظرفیت تبدیل شدن به خواست عمومی را دارد محور “حقوق بشر” است. ذیل این محور کلی و با استراتژی به هم پیوسته کردن مطالبات، تمامی فعالان حقوق بشر که اکنون با وجهه ای فرهنگی و نه تنها سیاسی به فعالیت می پردازند قرار می گیرند؛ روزنامه نگاران و مدیران مسئول روزنامه هایی که اکنون وجود ندارند، انجمن صنفی روزنامه نگاران و انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و شخصیتهایی چون عیسی سحرخیز و محسن کدیور؛ ائتلاف ملی مذهبی ها، نهضت آزادی و جبهه ملی با تنوع و غنای درونی از حضور شخصیت هایی با سابقه ی مبارزاتی درخشان  چون سحابی، بسته نگار، محمد و غلامعباس توسلی، ابراهیم یزدی، ورجاوند و قهاری به همراه طیف جوان تر این جریان مانند علیرضا رجایی، سعید مدنی، محمود عمرانی و ائتلاف نمایندگان مستعفی که در ماه های پیش از انتخابات تمام توان و جسارت خود را برای دفاع از جمهوریت به کار گرفتند؛ و نیز تحکیم وحدت به مثابه ی تنها تشکل دانشجویی فراگیر و هوادار جسور دموکراسی و حقوق بشر در محیط دانشگاهی.

در این میان پتانسیل دیگری هم وجود دارد که در این سال ها همواره به انزوا و کنجِ خانه رانده شده یعنی جریان روشنفکری غیردینی با محوریت کانون نویسندگان ایران. دراین جریان قشری از خلاق ترین و پرتوان ترین نیروهای فکری وجود دارند که حاضرند تن به مبارزه ای با محوریت حقوق بشر و آزادی بیان بدهند. البته به خاطر فشارهایی که بر این جریان وجود دارد شناخت درست از این قشر اندکی دشوار است. اما لااقل به عنوان پشتوانه ای فرهنگی یا تئوریک می توان چشم به نام هایی چون سیمین بهبهانی، خشایار دیهیمی و فریبرز رییس دانا داشت. روشنفکران دینی چون سروش و مجتهد شبستری نیز از آغاز از شرکت در چنین برنامه ای ابایی نداشته اند.

این ائتلاف بزرگ می تواند فارغ از اختلاف نظرهای ایدئولوژیک حتی مطالبات اقتصادی را نیز ذیل عنوان حقوق بشر سامان دهد. در این وضعیت این ائتلاف پرتنوع و متکثر می تواند نمایندگی طیف وسیعی از ایرانیان اصلاح طلب داخل و خارج ایران را بر عهده گیرد.کمترین کارکرد این ائتلاف به هم پیوسته کردن مطالبات است.

البته به خاطر فراگیری ائتلاف و هواداران فراوانی که در سطح جامعه عضو یا پشتیبان این ائتلافند و نیز با وجهه ای که به سرعت در فضای بین المللی حاصل می شود اولا هزینه های کار کاهش یافته یا لااقل در تکثر موجود سرشکن خواهد شد و ثانیا به خاطر اعتبار این ائتلاف هرگونه برخورد با آن به تضعیف موقعیت کاریزماتیک یا مردمی جریان برخوردکننده منجر خواهد شد.

در موقعیتی که این استراتژی ایجاد می کند با اطلاعات به هم پیوسته و فعال کردن عرصه ی عمومی از طریق گروه های دانشجویی، گروه های حقوقی، گروه های فرهنگی و گروه های اقتصادی توجه جامعه ی بین الملل به سمت این جریان به هم پیوسته جلب شده و موج دموکراسی خواهی و حقوق بشر به هم خواهند پیوست که حاصل آن باقی ماندن جزیره ی کوچکی از اقتدارگرایان و محافظه کاران است که برگ برنده را در دست جبهه ی اصلاحات قرار خواهد داد. درنتیجه جبهه ی مقابل مدام ریزش خواهد کرد و احزاب نیمه اصلاح طلبی چون حزب همبستگی و مجمع روحانیون تصمیمات جدی تری اتخاذ خواهند کرد که شاید بتوان با چنین برنامه ای طرف مقابل را وادار به امتیازدادن نمود.

اما مهم آن که درچنین طیف گسترده ای که لاجرم حمایت لایه های اجتماعی را در بر خواهد داشت هیچ گاه آفتاب غروب نخواهد کرد حتا اگر دقایقی پشت ابر بماند.



نشریه ی کوبه - شماره‌ی ۲