گفت و گو با دکتر روح الله عالمی، مدیر گروه فلسفه دانشگاه تهران ـ بخش نخست






دستمان بسته است


گفت و گو از: محمد نجفی، احسان مصحفی، وحید جعفرزاده

 

 قیل و قال: یکی دو بار قرار گفت و گویی با دکتر عالمی گذاشتیم که فرصت اش پیش نیامد تا این که چهارشنبه ی گذشته این فرصت فراهم آمد. ما هم چون از رک گویی مدیر گروه بی خبر نبودیم کوشیدیم تا آن جا که می شود صریح باشیم و دکتر هم با صراحت پاسخ داد.

این گفت و گو برای ما بهانه ای بود تا شاید بتوانیم وارد تعاملی با گروه شویم و بدین وسیله با همکاری مشترک گروه و دانشجویان بخشی از کاستی ها و مشکلات مان را رفع کنیم. دکتر عالمی که قول همکاری داده است؛ حالا باید دید که دانشجویان چه خواهند کرد برای بهبود وضعیت آموزشیِ شان و ایجاد فضایی مناسب در گروه برای هر آن چیزی که به فلسفیدن و اندیشیدن و زیستن شان ربطی می یابد.

بخش نخست این گفت و گو را می توانید در صفحات 3 تا 6  و ادامه ی آن را در شماره های بعدی قیل و قال بخوانید.

  ■ ■ ■


م.ن: آقای دکتر، متأسفانه برخی از دانشجویان ابراز بی میلی می کنند که ارتباط زیادی با گروه داشته باشند و حتا بیان می کنند که رغبتی هم به رفت و آمد به گروه ندارند مگر در مواردی که مجبور باشند.

 در این گروه همیشه باز است. من از شش و نیم صبح تا بعد از ظهر اگر جلسه ای نداشته باشم هستم. دانشجویان هر موقعی که کار داشته یا دارند آمده اند و خواهند آمد.این که بعضی ها رغبت نمی کنند بیایند در گروه به خاطر پیش ذهن خودشان است یا شاید به خاطر سلیقه شان.

 
م.ن: مسأله هم همین موانع ذهنی است نه فیزیکی.

اگر دانشجوی فلسفه اند می آیند و مسایل را مطرح می کنندو رفع می کنند. بسیاری از دانشجویان آمده اند و حتا تندترین حرف هایی را به من زده اند که من از پدر و مادر خودم هم نشنیده بودم، ولی اتفاقی هم نیفتاد و با آن ها برخوردی هم نشد. پس از طرف ما هیچ مشکلی وجود ندارد.

 
م.ن: خب آقای دکتر، اولین موردی که می خواهم مطرح کنم این است که به نظر می رسد در این گروه تخصص خیلی معنا ندارد و هر استاد ممکن است عناوین مختلفی را تدریس کند. آیا واقعاً برای شما تخصص اهمیت ندارد یا مسایل دیگری هم در میان است؟

در این مورد اصل مسأله درست نیست. شما یک پیش فرضی را گرفتید و بر اساس آن هم چند مثال زدید و بعد هم نتیجه گرفتیدکه علت این ماجرا چیست. اول ببینیم چنین ماجرایی هست. من در این دو سال و نیم که مسئولیت گروه را بر عهده دارم و 16 سال قبل که در این گروه بودم هیچ موردی ندیدم که برای استادی کلاسی گذاشته شود و وی تخصص آن را نداشته باشد. به هیچ وجه این درست نیست. اصلش را نمی پذیرم که بخواهم دلایل آن را توضیح دهم. فقط یک مسأله ممکن است به وجود بیاید و آن معنای موسّعی است که در تخصصبرای ما قایل شوید و برای خودتان قایل نشوید.

ما در مملکت ایران زندگی می کنیم. اگر شما بخواهید در ایران زندگی کنید ولی حل مسایل تان مثل کشوری باشد که از این موانع عبور کرده و مشکلات را حل کرده و با وجهه ی نظر دیگری به مسایل می نگرد به نظر من اشتباه است. حداقل برای ما که فلسفه می خوانیم و معتقدیم که آدم باید واقعیت ها را درک کند و بر اساس آنها برنامه ریزی کند خیلی خبط بزرگی است. از ارکان مدیریت است که ارایه ی طرح های ایده آل خیلی مهم نیست. یعنی طرح هایی رؤیایی داده شود ولی در عمل نتواند به وقوع بپیوندد. باید واقع گرا بود. ما در ابتدا باید ببینیم محدودیت هایی که در گروه داریم چیست. منصفانه ترین کلام را امیرالمؤمنین دارند. می فرمایند که هرجور که بر دیگران می پسندی بر خودت بپسند و هر چه برای دیگران نمی پسندی برای خودت هم نپسند. حال شما به عنوان دانشجویانی که شاکله و شأن وجودی تان این است که همیشه با نگاه نقد و نظر نگاه می کنید ببینید که اگر جاها عوض می شد یا اگر اساتیدی که طرح و نظری دارند جای شان عوض می شد چه کار می کردند.

 

م.ن: این واقعیات چیست؟

ما یکی از محدودیت های مان وزارت علوم و شورای عالی برنامه ریزی و هر نهاد دیگری است که عناوین دروس و تعداد واحدها را مشخص می کند. بالاخره عناوین دروس، تعداد واحدها و نحوه ی ارایه شدن آن هادست من نیست.یعنی شاید من خودم هم اگر جای شما نشسته بودم خیلی از دروس را پیشنهاد می کردم که باشد و خیلی از دروس را معتقدم که نباید باشد. ولی من به عنوان مدیر گروه موظف نیستم آن چیزهایی را که دوست دارم ارایه کنم. ما یک محدوده ی اختیاراتی داریم که در آن محدوده می توانیم مانور دهیم که در همان جا هم دست مان بسته است.

دومین محدودیت اساتید است. ما 14 عضو هیئت علمی داریم. توان جذب 5 استاد دیگر را هم داریم. برنامه مان هم این است که دو گونه استاد را جذب کنیم. یکی اساتیدی را که بازنشسته می شوند جای گزین کنیم. دیگر این که تقریباً در حوزه ی فلسفه ی معاصر و جدید یعنی فلسفه ای که امروز بر دنیای غرب سیطره دارد اساتیدی بیاوریم. ما به اندازه ی کافی در زمینه ی کانت و افلاطون و ارسطو استاد داریم و بنابراین باید کمبودهای کان را جبران کنیم، نه این که برای یک درس 9 استاد و برای یک درس 2 استاد داشته باشیم.

محدودیت های اقتصادی و مالی هم که تا دل تان بخواهد هست. مثلاً فرض کنید که من درسی را مایلم در گروه تدریس شود، امکان قانونی آن هم وجود دارد. حالا می خواهیم استاد حق التدریس بیاوریم. خود شما هم پیشنهاد می کنید. استاد هم موافقت می کند. همین آخرین مورد که با شما توافق کردیم آموزش مخالفت کرد.

 

م.ن: با دکتر نسرین برای فلسفه ی علم؟

بله. گفتند شما حق ندارید حق التدریس بپردازید چون ساعات موظف اساتید خودتان پر نشده. حالا استدلال می آوریم که مثلاً ساعت درس آقای الف و ب پر نشده ولی آقای الف و ب نمی توانند این را تدریس کنند و آقای ج که می تواند ساعات درسش پر است.پس منطقاً باید به ما اجازه بدهید. می گویند نمی شود. باید ساعت  ها را پر کنید.


م.ن: آقای دکتر در مورد مسأله ی تخصص چه می گویید؟

ما سه تعریف برای تخصص داریم و اگر شما خارج از این سه مورد درسی را پیدا کردید که در این گروه نه در این دو سال، حتا در سنوات گذشته تدریس شده به من بگویید. برای ما متخصص یعنی: یک، کسی که موضوع رساله اش در حیطه ی موضوع موردنظر باشد. دوم آن که در آن حوزه ی مورد تدریس کتاب یا مقاله داشته باشد. سوم این که خودش ـ چون یک استاد است و نیازی هم ندارد که حاشیه برود ـ اعلام کند که من در این زمینه کار و مطالعه کرده ام و تخصص دارم.


م.ن: حالا درباره ی مواردی مثل دکتر جهانگیری که به اعتراف بسیاری در کلام بهترین اند یا دکتر خاتمی در فلسفه ی ذهن یا دکتر بهشتی و هرمنوتیک چه می گویید؟ یا خانم دکتر اعوانی که تخصص شان فلسفهی اخلاق و کانت است اما شما سال پیش به ایشان کلام را داده بودید؟

همه ی این مثال ها در حوزه ی سوم استیعنی خودتان ادعا کردید که آن ها تخصص دارند. تخصصی که شما ادعا کردید در اولی و دومی نیست در سومی است.


م.ن: اما دکتر خاتمی مشمول مورد اول می شود.

حالا عرض می کنم. ما با توجه به این سه مورد تدریس می گذاریم.. روش ارایه ی درس مان هم همیشه این است که به اساتید می گوییم دروسی را که مایلید بدهید و دروسی را که به هیچ وجه مایل نیستید تدریس کنید برای ما بنویسید. یک سری دروس هم می ماند که ما به آن ها می گوییم مستحبات که مثلاً کسی می گوید مایل نیستم آن را تدریس کنم و نمی گوید که این را هم به هیچ وجه نمی خواهم تدریس کنم. می ماند آن بینابین که استاد مدعی است که من می توانم تدرس کنم اما تمایلی به تدریس آن ندارم. ما بر این اساس برنامه ریزی  می کنیم. بنابراین اصلاً موردی نیست که درسی برای استادی گذاشته شده باشد و آن استاد اعلام کرده باشد که مایل نیست. یک مورد هست. علم و تمدن در اسلام که به نظر ما چاره ای هم در آن نیست. جناب آقای دکتر ریخته گران همیشه می گویند من مایل نیستم این درس را بدهم. ولی ما چاره ای نداریم. ما برای این درس خواستیم استد از بیرون بیاوریم نشد. من از ایشان خواهش کردم که این درس باید گذاشته شود و متأسفانه جزء دروس اجباری است و کاریش هم نمی شود کرد.

اما در مواردی که شما ذکر کردید. در مورد خانم دکتر اعوانی ماجرا از یک سال پیش از آمدن ایشان شروع شد. جناب آقای دکتر بهشتی گفتند ایشان مایلند این جا تدریس کنند. ما یک با ربرای ایشان درس کلام را گذاشتیم. ایشان به ایران نیامدند و درس کلام منتفی شد. دفعه ی بعد هم که می خواستند تشریف بیاورند من گفتم که اگر ایشان می خواهند دو درس هست: منطق و کلام. ایشان گفتند کلام را کار کرده ام، مایل هم هستم با این که دل شان می خواست درس دیگری بدهند.

در مورد آقای دکتر خاتمی و فلسفه ذهن هم ما منعی نداریم. مشکل دیگری پیش می آید و آن این است که یک سری دروس مثل فلسفه ی معاصر برای ما اصلح و ارجح است که ایشان تدریس کنند. دروسی هم مثل متون انگلیسی را ما باید بین سه استاد تقسیم کنیم. وقتی بین سه استاد تقسیم می کنیم خود به خود ساعاتی به ایشان می رسد. ساعات موظف آقای دکتر خاتمی در این دروسی که اجتناب ناپذیرند و اصلاً اگر گذاشته نشوند ورودی هایی عقب می افتند پر می شود. ایشان خودشان با ساعت اضافی برای این که درسی اختیاری گذاشته شود مشکل پیدا می کنند و اگر هم گذاشته شود چون مشکلات اداری دیگر پیدا می کند نمی شود. ما اگر بخواهیم فلسفه ی ذهن برای ایشان بگذاریم چاره ای نداریم که باز یکی از همان دروسی را کنار بگذاریم که در جلسه ای که با نمایندگان ورودی ها داشتیم خودشان مخالفند. مثلاً می گویند درس الف را حتماً آقای دکتر خاتمی تدریس کنند.

در مورد آقای دکتر بهشتی و هرمنوتیک هم همین بحث است. آقای دکتر بهشتی در هرمنوتیک از مصادیق نوع سومند. یعنی ایشان تخصص شان در هرمنوتیک نیست الا به این که می گویند من در این زمینه کار کرده ام و مطلب دارم. ما هم همیشه از آقای دکتر خواسته این که اگر شما مایلید هرمنوتیک تدریس کنید از دروس دیگر باید صرف نظر کنید. برای مثال فردی ابراز علاقه می کند که ارسطو تدریس کند، افلاطون تدریس کند و... همین ها ساعت ها را پر می کند. عمده ی اساتید ما هم بیشتر از ساعات موظف وقت نمی دهند به دلایل مختلفی که وجود دارد و شما به بعضی از آن ها در قیل و قال ها اشاره کرده اید.


م.ن: البته برخی از اساتید حتا کمتر از ساعات موظف هم در گروه حضور دارند.

آن ها مواردی است که ما برای شان ساعت پر نمی توانیم بگذاریم. در مورد آقای دکتر جهانگیری هم ایشان طبق موظفی شان دو درس می توانند بدهند: یکی دکتری و دیگری فوق لیسانس. درست است که ایشان تا 8 ، 9 سال پیش کلام تدریس می کرده اند ولی از زمانی که تحصیلات تکمیلی گسترش پیدا کرد به نظر ما معقول ترین راه این بود که ایشان تخصص شان در دوره ی دکتری و فوق لیسانس به کار گرفته شود و در دوره ی لیسانس کمتر. و با این که خودشان حاضرند اما ما حاضر نیستیم اسپینوزای دوره ی دکترا را بدهیم به کس دیگری ولی لیسانس را بدهیم به ایشان. ایشان دست من را باز گذاشته اند که حتا کلام لیسانس تدریس کنند و در عوض آن تدریس را بگذارند کنار. اما من خودم تشخیص می دهم و در گروه هم که بحث می کنیم می بینیم ایشان بهتر است ابن عربی را تدریس کنند تا کلام را.

تقریباً تمام موارد بدون استثنا استدلالی در درون خودشان دارند که وقتی افراد بشنوند تصور می کنم قانع شوند و اگر هم قانع نشوند پیشنهاد بهتر ندارند و اگر هم پیشنهاد بهتری باشد ما خودمان استقبال می کنیم، یعنی شما بگویید درس الف را برای آقای ب بگذارید به طوری که در جای دیگر هم خللی وارد نشود.

اما در مورد بعضی از اساتید که ساعت شان پر نمی شود اتفاقاً به دلیل برخورد و خواست خود دانشجویان است نه من. من اسم نمی برم. وقتی مکرر دانشجو می آید این جا می گوید من با آقای الف درس نمی گیرم و می گوید برای ایشان درس نگذارید خب ما هم سعی کردیم درس آقای الف را به حداقل ممکن برسانیم، در حالی که خودمان هم با این روش مخالف بودیم. اگر مواردی این گونه دیده شده بدون استثنا این بوده...


م.ن: اما این یک طرف ماجراست. اساتیدی هم هستند که به دلایلی که به گروه مربوط نمی شود در گروه حضور ندارند.

نه موظفی ندارند.


م.ن: آقای دکتر احمدی یا دکتر پورجوادی چه طور؟

آقای دکتر احمدی و دکتر مجتهدی که بازنشسته شده اند. آقای دکتر پورجوادی هم که دو ترم است استعفا داده اند. من از ایشان خواهش کردم، گفتم شما مشکلاتی دارید و نمی توانید حضور مستمر داشته باشید. من خواهش می کنم استعفایتان را پس بگیرید. روی آن هم نوشتم من به هیچ وجه قبول نمی کنم مگر این که نفر بعد از من موافقت کند. من با شما راه می آیم. ایشان گفتند من نمی توانم برای مدتی وقت زیادی بگذارم. گفتم چه قدر وقت می توانید بگذارید؟ دو واحد؟ شما این دو واحد را بگذارید و قطع نکنید. یعنی به ندرت موردی وجود دارد که استادی وقت داشته باشد و گروه برایش وقت پر نکرده باشد، مگر این که خود دانشجویان مکرر در مکرر این طور خواسته باشند.

 

و.ج: آقای دکتر دینانی چه طور؟ چرا در دوره ی لیسانس درسی با ایشان ارایه نمی شود؟

خود من تمایل داشتم و حتا به آقای دکتر عرض کردم که شما بیایید در دوره ی لیسانس یک درس بگیرید. حیف است که بچه ها دوره ی لیسانس را تمام کنند و اصلاً شما را درک نکنند و بعد هم یک تعدادی وارد فوق لیسانس و تعداد کمتری وارد دکتری شوند. ایشان گفتند من مایلم.گفتم این که نمی شود مایل باشید و وقت ندهید. که ایشان خودشان گفتند به دلایل مختلف فقط دو واحد به من بدهید.

من اصلاً هر ترم به اساتید می گویم بنویسند که مایلند چه درس هایی را بدهند و چه درس هایی را مایل نیستند و ساعت هایی هم که می آیند مشخص کنند. استاد است دیگر، چشم به چشم آدم یک محذوراتی پیدا می کند. شما به دکتر دینانی می گویید با ما درس می گیرید؟ می گویند حاضرم. هیچ وقت نمی گویند: نه، نه، اصلاً. ولی این حاضر بودن مقدمه دارد، مؤخره دارد. حاضرم یعنی باید وقت بگذارند.


و.ج: راجع به علم و تمدن هم خیلی از بچه ها ناراضی اند...

این ها باشد برای جلسه ی نمایندگان. قرار شده ماهی یک بار هم اساتید گروه با شما جلسه بگذارند. شما هم سؤالاتتان را کتبی می دهید. هرقدر که وقت شد سؤال ها را می خوانیم و اساتید پاسخ می دهند. این طوری یک مقدار سوءتفاهمات رفع می شود و ما هم می فهمیم کجا می توانستیم کاری انجام دهیم و کوتاهی کردیم.


م.ن: آقای دکتر، شما گفتید تا ساعت موظفی اساتید گروه پر نشود آموزش با اساتید حق التدریس موافقت نمی کند. نمونه اش مهدی نسرین برای فلسفه ی علم. اما مورد دیگر کلام 1 است که هرچند دکتر جهانگیری نمی توانند اما کسان دیگری در گروه هستند که آن را ارایه کنند. در چنین شرایطی شما استادی را از خارج از مجموعه می آورید که اما و اگر درباره اش زیاد است؛ چه از طرف دانشجویان و چه از طرف اساتید و خودتان هم که دوسال پیش در جلسه ای که با نمایندگان داشتید گفتید من دیگر با ایشان واحدی ارایه نخواهم کرد و بعد از آن اما باز هم کلام 2 اختیاری با وی ارایه می شود که به حدنصاب نمی رسد و کلاس تشکیل نمی شود. حال دوباره با وی کلام 1 اجباری ارایه شده. شما این را چگونه توجیه می کنید؟ این در حالی است که به گفته ی خودتان ساعات موظفی اساتید گروه پر نشده.

البته ما برای استاد حق التدریس یک قانون داریم و یک استثنا و آن این که اگر ما طبق مصوبه ی شورای خودمان بخواهیم عضو جدیدی برای گروه بیاوریم، باید درخواست بیاورد و وزارت علوم آن را تأیید کند و گروه هم موافقت اولیه اش را اعلام کند، بعد ایشان باید یک یا دو ترم حق التدریس درس بدهند و بعد ارزیابی شوند. اگر موفق بودند برای عضویت در گروه اقدام خواهد شد. سه نفر از چهار نفر حق التدریسی که ما این ترم و ترم بعد داریم از این قبیل اند. آقای دیباج، آقای موسوی و...


م.ن: آقای حمیدزاده؟

نه خیر. آقای حمیدزاده نه خیر.

اما در مورد درس کلام، قسمت اول را قبول دارم و قسمت آخر را هم بحث می کنم اما قسمت دوم این که شما مطرح کردید الآن کسانی در گروه مایلند این را درس بدهند...


م.ن: نگفتم مایلند. گفتم کسانی هستند که می توانند درس بدهند.

خیر، الآن کسی نیست که درس بدهد. درس کلام را فقط سه نفر تدریس کرده اند. آقای دکتر جهانگیری، خود من و آقای دکتر آیت اللهی. آقای دکتر آیت اللهی قرار بود این جا عضو شوند که منتفی شد و تشریف بردند دانشگاه علامه. من هم که نمی توانم درس بدهم. آقای دکتر جهانگیری هم که خدمتتان عرض کردم. این جا ما ناگزیر بودیم یک حق التدریس بیاوریم. بعد ایشان ] آقای حمیدزاده [ چون برای پژوهشی شدن خودشان درخواست دارند گفتیم ما یک ترم دیگر با شما به شرط آن که دانشجویان ...


م.ن: که عضو پژوهشی گروه شوند؟

نه به گروه کاری ندارد. برای این که در هر جایی تدریس کنند رسمی بشوند باید چند جا سابقه ی تدریس داشته باشند. به علاوه ما با حق التدریس ندادن به ایشان مشکلی نداریم. یعنی اگر آموزش ایراد بگیرد و حق التدریس ندهد به ایشان گفته ایم که خیلی مشکل نداریم و به ایشان گفته ایم که اگر مشکلی پیش آید...


م.ن: یعنی گفته اند اگر حق التدریس مرا ندهید مشکلی نیست؟

خود ما به ایشان گفته ایم که اگر ندادند نمی دهیم و اگر دادند می دهیم. یعنی هیچ مشکل روحی ـ روانی و وجدانی ندارم.


م.ن: خب این به چه معناست که آقای حمیدزاده ای که هشتادی ها اعتراض کردند و هشتاد و یکی ها هم همین طور و در نهایت عربی را نتوانست تدریس کند، بعد فلسفه ی اسلامی به وی داده شد که باز با اعتراض دانشجویان مواجه شد و مدیر گروه هم گفتند دیگر واحدی با ایشان ارایه نمی شود. وقتی هم که دانشجویان ورودی 81 به دلیل جمعیت زیاد برخی از کلاس ها درخواست می کنند برخی عناوین درسی با دو استاد ارایه شود به دلیل مشکل حق التدریس می گویند امکان پذیر نیست. شما کلام 2 اختیاری را با سه استاد ارایه می کنید که یکی از آن ها آقای حمیدزاده است و در نهایت هیچ یک به دلیل به حدنصاب نرسیدن تشکیل نمی شود، در حالی که لابد اگر هر سه به حدنصاب می رسید شما می توانستید به هر سه استاد که عضو گروه نبودند حق التدریس بدهید و در نهایت شما برای ترم بعد کلام 1 را که اجباری است و بچه ها حتماً باید بگیرند با همان استاد ارایه می دهید.

سؤال این است که دقیقاً ماجرا چیست؟ و چه چیزی در این میان باعث حضور دایم ایشان با وجود همه ی این اتفاقات در گروه شده است؟ خب این موضوع بچه ها را نسبت به گروه به شدت بدبین می کند.

البته من هیچ وقت نگفتم من دیگر برای ایشان درس نمی گذارم.


م.ن: من دقیقاً یادم هست و نمایندگان ورودی های 79 و 80 هم بودند که شما گفتید من دیگر با ایشان درسی ارایه نمی کنم.

حالا من برای شما توضیح می دهم. من گفتم اگر این طور که می گویید باشد من برای ایشاندرسی نخواهم گذاشت. فرم ارزشیابی ایشان را من ندیدم. آن چه که بود من شنیدم.


م.ن: اما شما فرم نظرخواهی ها را که دیدید!

ما استادی داریم که بدون استثنا هر جلسه نیم ساعن تأخیر دارد ولی استاد خوبی است چون همه ورود به موقع به کلاس را عالی زده اند. این چیزها خیلی مهم نبود.یک چیزی اتفاق افتاد. آقای حمیدزاده در مورد درس عربی گفتند برخورد بچه ها با من نه به خاطر من یا کلاس یل سواد و بی سوادی من بلکه به خاطر مسایل بیرون از کلاس بود.


م.ن: در حالی که بچه ها سر کلاس اشتباهات ایشان را اصلاح می کردند.

من درصدد دفاع نیستم. ماجرا را می گویم. ایشان به من گفتند حق من ضایع شد و فلسفه ی اسلامی را مطرح کردند. من با ایشان صحبت کردم که اگر این مسأله که شما می گویید راست باشد و مسایل حاشیه ای درباره ی شما وجود داشته باشد سر فلسفه هم پیش می آید. ولی ایشان گفتند من قول می دهم فلسفه را خیلی دقیق و منظم تدریس کنم. فلسفه را که من برای ایشان گذاشتم هنوز جلسه ی اول تشکیل نشده بود که بچه ها گفتند ما نمی خواهیم. جلسه ای که من با دوستان گذاشتم همین را گفتم که شما چه طور نمی خواهید. گفتند سابقه ی ایشان در درس های دیگر این را به ما نشان داده. فلسفه را گذاشتیم همین اتفاق افتاد و بچه ها آمدند و گفتند و من هم با کمال شرمندگی از آقای حمیدزاده عذرخواهی کردم. ایشان در این جا به من گفتند که شما واقعاً باعث شدید که روحیه و شخصیت من مخدوش بشود و ضربه ای که من از این کار شما خوردم هیچ وقت نخورده بودم. یعنی واقعاً گلایه ی جدی از گروه داشتند. من به ایشان گفتم کجای کار ما اشتباه بود؟ شما در درس عربی ادعا کردید که مسایل بیرون از کلاس باعث شد این وضع برای شما پیش بیاید. ما فلسفه را گذاشتیم و گفتیم ممکن است تکرار شود. ایشان گفتند این حق قانونی، انسانی و اخلاقی را از من نگیرید. من اگر قرار باشد یک روزی درخواست عضویت در جایی بکنم اگر این جا بتوانم تدریس کنم برایم خیلی مؤثر است. گفتم خب چه بکنیم؟ گفتند دانشجویان به قول شما سابقه دار در مورد من ذهنیت دارند. اگر شما برای دانشجویان ورودی جدید درس بگذارید من به شما ثابت می کنم که موفق خواهم بود و قول می دهم همه راضی باشند. من این مطلب را به ایشان گفتم که چه تضمینی وجود دارد که این دانشجویان سال یکی توسط دانشجویان سال های بالاتر که شما مدعی هستید ذهنیت دارند...


م.ن: ذهنیت شان آلوده نشود...

باز این مسأله پیش می آید. فردا برای من بد است که برای شما درس بگذارم و بعد حذف کنم. یکی از دانشجویان آمده بود و می گفت که آقای حمیدزاده از فامیل های آقای غفاری است.


م.ن: که البته این طور نیست و ایشان فقط همکار آقای دکتر غفاری در انتشارات حکمت اند. اما یک سؤال پیش می آید که چگونه است که با وجود همه ی این ناخورسندی های دانشجویان و سابقه ی نه چندان درخشان آقای حمیدزاده باز هم درسی با ایشان ارایه می شود. در حالی که دکتر حیدری که یک ترم این جا بودند و دانشجویان هم از ایشان راضی بودند یا خانم دکتر اعوانی که یک ترم آمدند و بعد هم رفتند مشکلی برای شان پیش نیامد و سخنی هم از مخدوش شدن شخصیت شان نگفتند. یعنی می خواهم بگویم این ها همه بستگی به آن فرد دارد که اگر به خود و دانش خودش اعتماد داشته باشد کار خودش را هر جایی هم که باشد انجام می دهد.

مگر همه ی دانشجویان ما مثل شما پی گیرند. هر کس یک روحیه ای دارد. خانم دکتر اعوانی این جا به من گفتند که من از دست شما یک مقدار ناراحت شدم به خاطر این برخورد دانسجوها. من گفتم بالاخره دانشجو هستند دیگر. که رفتند. آقای دکتر حیدری هم چون استخدام شدند رفتند. آقای حمیدزاده برای این قسمت کارش شاید نیاز دارد به چند تدریس در جاهای مختلف. گواهی های تدریس بسیار بسیار مؤثر است. من هم با ایشان صحبت کرده ام و گفته ام که اگر شما این بار موفق شدید که هیچ وگرنه من هم دیگر شرمنده ی دانشجوها می شوم.

 

قیل و قال، نشریه ی گروه فلسفه دانشگاه تهران، شماره ۴، دوشنبه ۱۶ آذر ۸۳